معرفی کتاب دیدن در تاریکی
کتاب دیدن در تاریکی نوشتهی ماریانا الساندری اثری شگفتانگیز و تفکربرانگیز است که خواننده را به سفری در دل ناپایداری، ابهام و ناشناختههای زندگی میبرد. این کتاب به ما نشان میدهد که چگونه میتوان در مواجهه با نادانستهها، از اضطراب و ترس فاصله گرفت و به جای آن، درک تازهای از جهان و خویشتن پیدا کرد. الساندری با رویکردی فلسفی، اما با زبانی روشن و دلنشین، به بررسی این پرسش میپردازد که چگونه میتوان در جهانی پر از عدمقطعیت، به روشنی و معنا دست یافت.
بخشی از کتاب
یک روز که در کلاس بحثمان دربارهٔ اندیشههای فیلسوف دانمارکی سورن کییرکگور راجع به اضطرابـــموضوع همین فصلـــبود اوا سفرهٔ دلش را باز کرد. قبلا هم با من کلاس داشت اما هنوز راحت نبود سر کلاس حرفبزند. او که سرش پایین بود و گاهی نگاهم میکرد از درگیریهایش با اضطراب اجتماعی گفت. اوا همان چیزی که خصوصی به من گفته بود را در جمع بازگو کرد: اینکه برایش دشوار بود سر کلاس بیاید. ساموئل، از دانشجوهای سالدوم فلسفه که عاشق پیراهنهای راهراه بود و خودش را «خُلوچِل» میخواند، با حرکتِ سر حرفهای او را تأیید میکرد. او اعتراف کرد همین چند وقت پیش برای شرکت در یک کلاس تا دانشکده آمده و بعد دیده نمیتواند از ماشین پیاده شود. عدهٔ بیشتری با حرکت سر حرفهایش را تأیید کردند. این شیوه کارساز بود، لااقل برای همهٔ دانشجوهایی که آن روز تا دانشکده آمده بودند و خودشان را تا پای نیمکت کشانده بودند. خشنود بودم که دوست داشتند حرف دلشان را بزنند و خوشحال بودم تنها کسی نیستم که از رنج مشترکشان باخبر است.
پیشبینی نمیکردم که در این گفتوگوها وجه اشتراک دیگری هم پیدا کنند: کسانی که تجربهٔ اضطراب داشتند شرمگین بودند. آنها فقط دلشان میخواست عادی باشند و از اینکه حالشان خوب نبود حس بدی داشتند. از خودم پرسیدم پس آنهمه پوستری که با هدف انگزدایی از بیماریهای روانی در محوطهٔ دانشکده میبینم به چه درد میخورند؟ اگر اضطراب اینقدر شایع است چرا دانشجوها هنوز از مضطرب بودن احساس شرم میکنند؟ به ذهنم آمد که شاید روایتهای جامعه از اضطراب باعث شده دانشجوها ــو بقیهٔ ماـــبهجایبهتر شدن احساس بدتری پیدا کنیم.
روایتهای ضدونقیضی که دربارهٔ اضطراب از گوشهکنار میشنویم، عملا باعث میشود دانشجوهایی مثل شاگردانم نتوانند با حال بدشان کنار بیایند. دانشجوها به من میگویند دچار نوعی اختلال، عارضه، نارسایی یا عدم تعادل شیمیایی در مغز شدهاند و با دارو و مراقبه و دفترهای شکرگزاری و طبیعتدرمانی رویش کار میکنند. آنها میکوشند اضطرابشان را برطرف کنند و میخواهند کمک بگیرند، اما وقتی نمیتوانند افکار اضطرابآورشان را رام کنند بدتر میشوند. بااینکه نهایت سعیشان را میکنند، روایتهایی که از اضطراب میشنوند شرمسارشان کرده و ناراحتاند که اضطراب دارند. اینجا هم پای روایت معیوبیت در میان است و فکر میکنم فقط دانشجوها نیستند که مدام میشنوند اضطراب مایهٔ شرمساری است.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 513.۵۱ کیلوبایت |
مدت زمان | ۰۸:۴۶:۰۵ |
نویسنده | ماریانا الساندری |
مترجم | احسان سنایی اردکانی |
راوی | افسانه نجاتی |
ناشر | ماه آوا |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۴/۰۶/۲۶ |
قیمت ارزی | 12 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |