بخشی از کتاب
انگار وقتی مردم تو صف شانس بودن، مـن خـواب بـودم.اصـلاً تـاس نمی اومد، داشتم میباختم. اینطور موقعها بهتـر شکسـت رو قبـول کنـی، اینطوری اعصابت راحتتره. پیش خودم گفتم، باختم زیاد بد نیس ! یعنی یه جورایی ته دلم خودمو راضی کردم که باخت بهتره و کمکم داشتم از باخت شیرینم لذت میبردم که در کمال ناباوری پـنج بـه چهـار بـازی رو بـردم. مسخره نیست تو رو خدا؟ حتی نمیذارن از باختت لذت ببری. شایدم بردم، چون برنده شدن رو رها کردم...
داشتم راجع به کشفیاتم دربـاره ی دادزدن مـیگفـتم و ایـنکـه آدم بـا دادزدن تخلیه میشه که سر رشته ی کلام از دستم در رفت. وقتی احساست حرف میزنه، از این اتفاقا زیاد میاوفته.
این روشی که کشف کردم مثه حالت واقعیش نیست، ولی کار آدمـو راه میندازه، اسمشو گذاشتم: »فریاد خاکستری«
حالا که نمیتونم داد بزنم به دلایلی که برات گفتم، بهجاش توی ذهنم خیال میکنم که دارم داد می زنم، اینقدر بلند که گوشام درد بگیره . مگه نه اینکه مرکز تفسیر ورودیها مغزه، خوب به جای اینکـه از گـوش ورودی بش بدی، بهصورت مجازی اینکار رو انجام بده! امتحان کن، جواب میده.
آروم شدم. یه داد... چی بود اسمش؟ »فریاد خاکستری« زدم.
عشقم؛ این نوشته، احساسات من نسبت به تو نیست؛ چون نمیشه احساسم رو با کلمهها بگم.اصلاً گفتنی نیس. نمیخوام در حد کلمات عشقم رو نسبت به تو پایین بیارم. نمیدونم بعضیا چطور این کارو میکنن! یا دایره لغاتشون فرق میکنه یا عشقشون.
این نوشته برا اینه که کمی از حالات درونیمرو رو کاغذ بیارم، مثه یه کشتی در حال غرقشدن میمونه که یه بار سنگین داره و تو دریا انداختن، اون بار باعث میشه کشتی از غرقشدن نجات پیدا کنه، ولی وقتی اون بار اونقد سنگینه که نمیتونی تکونش بدی، مجبوری برا سبککردن کشتی چیزای بیاهمیتتر رو بیرون بندازی...
ناشر دیجیتال: استودیو صداهای همراه.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 127.۲۷ کیلوبایت |
مدت زمان | ۰۲:۱۵:۴۵ |
نویسنده | احسان کرمی قمشه |
راوی | هومن کوچک پور |
ناشر | انتشارات یمام |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۴/۰۶/۱۶ |
قیمت ارزی | 3 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |