توضیحات کتاب:
اگر دلتون میخواد به رشت قدیم سفر کنید و با میرزا «کوچکخان جنگلی» همراه بشید این کتاب رو از دست ندید…
تماشای رشت از تلار خانة میرزا خیلی حال میداد. گنبد مسجد حاجصمدخان را میدیدم و برج دیدهبانیای که کنارش فرود آمده بودم. یک عمارت دیگر هم از دور معلوم بود که خیلی شبیه عمارت کلاهفرنگی پارک قدس بود. دوروبر تا چشم کار میکرد، باغ و شالیزار بود و از ساختمانهای بلند خبری نبود. باورم نمیشد اینجا صد سال بعد مرکز شهر میشود، با پاساژها و مراکز خرید. صدای مشفرخنده حواسم را سر جایش آورد: «رِی! چی گودن داری.» همه سرشان را بالا گرفته بودند و من را میدیدند. کتانی را ته تلار دیدم که از نرده آویزان بود. وقتی با دست نتوانستم گرهاش را باز کنم، خم شدم با دندان خدمتش برسم که از آن بالا پسرشیکه و دارودستهاش را دیدم که از سر کوچه با تیروکمانشان برایم خط و نشان میکشیدند. گره باز شد و کتانی آزاد. صدای گداقُلی آمد: «آی تو جون بِکنی رِی!» حواسم رفت به پسرشیکه و تشک و متکاهایی که زنها با چوب به جانشان افتاده بودند تا خاکشان دربیاید. نرده تِقّی صدا کرد و تعادلم را از دست دادم و پرت شدم. پرندة کوچکی توی آسمان آبی اوج گرفته بود.
پسر! چهکار داری میکنی؟
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 327.۲۱ کیلوبایت |
مدت زمان | ۰۵:۵۳:۵۶ |
نویسنده | طاهره مشایخ |
راوی | پدرام شهرآبادی |
ناشر | سماوا |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۴/۰۴/۱۱ |
قیمت ارزی | 7 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |