امیر یک خاله اختر داشت که خواهر بزرگ تر اعظم خانم بود. خاله اختر در جای خیلی دوری زندگی می کرد و فقط با نامه می شد از حالش خبردار شد. چون چند وقتی بود، که خاله اختر خانه اش را عوض کرده بود و خانه ی جدیدش تلفن نداشت. امیر خاله اخترش را خیلی دوست داشت. زیر نامه ی مادرش دو خط هم خودش نوشته بود که هم مدرسه می رود و خواندن و نوشتن یاد گرفته و هم دلش خیلی برای خاله اش تنگ شده. اعظم خانم به او نامه نوشته بود و منتظر رسیدن جواب آن بود. امیر هر روز از مادر و پدرش می پرسید ، چرا پستچی جواب نامه اش را نمی آورد. آقای جمالی و اعظم خانم هم به او دلداری می دادند که حتما جواب نامه اش در راه است و همان روزها و ساعت ها به دستشان می رسد. اعظم خانم هم دلش شور می زد، ولی به روی خودش نمی آورد که امیر بیشتر ناراحت نشود.
فرمت محتوا | pdf |
حجم | 15.۶۷ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 32 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۱:۰۴:۰۰ |
نویسنده | محمدکاظم اخوان |
ناشر | شکوفه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۴/۰۳/۱۱ |
قیمت ارزی | 5 دلار |
قیمت چاپی | 64,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |