آن شب گذشت. صبح شد، امیر رو پوش مدرسه اش را پوشید، کیف مدرسه اش را برداشت و با مادرش راهی شدند. تا مدرسه راهی نبود. صد متر یا شاید کمتر.
آن روز همه ی کوچه ها و خیابان ها پر شده بودند از بچه هایی که مثل امیر برای اوّلین بار به مدرسه می رفتند. خیلی هایشان خوشحال بودند. خیلی ها هم اشک هایشان سرازیر بود و می خواستند به خانه هایشان برگردند. امیر از دسته ی اوّل بود. دست اعظم خانم را هم ول کرده بود و جلو جلو می رفت که زودتر به مدرسه برسد. اعظم خانم هر چه می گفت: «عجله نکن. دیر نمی شود. می رسیم.» گوش نمی داد و سرعت قدم هایش را بیشتر می کرد.
فرمت محتوا | pdf |
حجم | 15.۶۱ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 32 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۱:۰۴:۰۰ |
نویسنده | محمدکاظم اخوان |
ناشر | شکوفه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۴/۰۳/۱۱ |
قیمت ارزی | 5 دلار |
قیمت چاپی | 64,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |