زی زی گولو وقتی این حرف ها را می شنید، با خوشحالی گوش هایش را باز می کرد و مثل پروانه ای دور سرشان شروع می کرد به چرخیدن و آن ها را بالا و پایین بردن. خانمی و مهندس هم با خنده های بلند به هوا می پریدند تا او را بگیرند. این بازی هر روز ادامه داشت.
هر روز هم یکی خسته تر از دیگری در گوشه ای می افتاد و صدای خُرُ و پفش به هوا می رفت.
چند روز گذشت. مهندس دیگر از گوش دادن به رادیو خسته شد. به جایش خانمی به آن گوش می کرد. هر دوکم کم دلشان برای کار تنگ شده بود. از آن طرف خانم و آقای جمالی هم کارشان شده بود خوردن و خوابیدن و به رادیو گوش دادن.
یک روز اعظم خانم گوش میداد و آقای جمالی می پرسید: «فردا که تعطیل نیست؟»
و اعظم خانم می گفت: «چرا... تعطیل است.»
یک روز خانم جمالی می پرسید: «فردا که دیگر سر کار می روی؟»
فرمت محتوا | pdf |
حجم | 15.۳۹ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 32 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۱:۰۴:۰۰ |
نویسنده | محمدکاظم اخوان |
ناشر | شکوفه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۴/۰۳/۱۱ |
قیمت ارزی | 5 دلار |
قیمت چاپی | 64,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |