وقتی زمین خوردنش رو از پنجره میبینم فکر میکنم بهتره آخر هفته تماس بگیرم که بیان این آجر لق رو درست کنن. چون از لحاظ قانونی اگر کسی اینجا زمین بخوره و پاش بشکنه من مسئولم. البته که پیچ تقصیر خودشه. توی دست راستش یه پوشه است و با دست چپش هم داره با گوشیش ور میره و کفشاشم ۷ سانت پاشنه دارن. خوب طبیعیه که بخواد زمین بخوره.
حدود ۵ ساله که پیچ نماینده ادبی منه و تو این ۵ سال هیچ وقت ندیدم موبایل دستش نباشه. یادمه یه بار داشتم باهاش تلفنی حرف میزدم که صدای دوش آب رو شنیدم. یه بار هم صدای سیفون توالت به گوشم خورد.
جلوی در خونه م که میرسه زنگو فشار میده. هرچند خودم رسیدنش رو از پنجره خونه م میدیدم . آروم به سمت در میرم چون هیچ عجلهای ندارم. درو که باز میکنم موهای هایلایت شدهاشو میبینم که به هم ریخته شده. اون همیشه وقتی در حال رانندگی با سرعته، باد موهاشو به هم میریزه. کلاً پیچ ظاهر جذابی داره.
در حالی که هنوز نصف حواسش به موبایلشه میگه ادرین چطوری؟
به نظر من "حالت چطوره" و "چطوری" بیخودترین سوالهای دنیاست چون در واقع کسی که اینو میپرسه نمیخواد واقعاً حال طرف مقابلش رو بدونه.
واس همین بدون اینکه من حالشو بپرسم فقط میگم: خوبم
یه کمی مکث میکنه و بعد میگه ببخشید دیر شد این اطراف موبایل آنتن نمیده واسه همین گم شدم. مسیریابم کار نمیکرد.
- آره اینجا آنتن نیست.
من توی خونه پایه میکروسل و وای فای دارم البته الان هر دوشون خاموشند چون میخوام همه حواسش به من باشه.
پیچ وارد خونه میشه. این بار دومه که میاد اینجا. خودش توی یه آپارتمان توی منطقه زندگی میکنه واسه همین این بار هم مثل دفعه پیش گفت: خونه ت محشره
- ممنونم
نگاهی به اطراف میکنه و میگه: تنهایی اینجا زندگی میکنی؟
اون میدونه من متاهل نیستم و پدر و مادرم هم فوت کردن.
-از متن کتاب-
فرمت محتوا | epub |
حجم | 645.۰۰ بایت |
تعداد صفحات | 255 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۸:۳۰:۰۰ |
نویسنده | فریدا مکفادن |
مترجم |