قلّاب به بچه ماهی نزدیک شد بچه ماهی گفت: «سلام! با من دوست می شوی!» قلاب پرید توی رودخانه ماهی ها دوره اش کردند قلاب ترسید. طعمه اش را انداخت و گفت: «آمده بودم قدم بزنم!»
قلاب پیر ماهیگیری به بچه ماهی نزدیک شد و ماهی دلش میخواست با قلاب دوست شود. دیگر هیچ کدام از ماهیهای دریا، از قلاب نمیترسیدند؛ چون او دیگر نمیتوانست ماهیها را شکار کند. با این حال قلاب دلش میخواست تا دوباره بتواند کار مفیدی انجام دهد.
فرمت محتوا | pdf |
حجم | 925.۰۰ بایت |
تعداد صفحات | 12 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۲۴:۰۰ |
نویسنده | حسین تولائی |
ناشر | شکوفه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۳/۰۸/۱۲ |
قیمت ارزی | 2 دلار |
قیمت چاپی | 40,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |