بخشی از کتاب
سکانس۱: مزرعهای در کار نیست. تا چشم کار میکند ساختمانهای بلند و کوتاه و نورهای رنگی موج میزند. سیبزمینیها تندتند راه میروند و هی به ساعتهایشان نگاه میکنند. مترو میرود و میآید و هویجها دست بچههایشان را گرفتهاند و آنها را توی کوپه هُل میدهند. توی شهر، همهمه برپاست. خانم هویج، دارد جلوی درِ خانه را جارو میکشد. گرد و غبار زیادی به پا شده است. یک روسری را دور دهانش بسته و کمرش دولا شده؛ از بس این زمین را رُفت و روب کرده است. جارو که تمام شد، شیر آب را باز میکند و کمی آب، اینطرف و آنطرف میپاشاند. از بوی خاکِ آغشته به آب لذت میبرد. درِ کوچه را میبندد. پایش را توی اتاق میگذارد. همه چیز از تمیزی برق میزند. قالیهای جهیزیهاش به او لبخند میزنند. شستشوی زیاد، رنگ بر جانِ آنها باقی نگذاشته است. به آشپزخانه میرود و در قابلمه را برمیدارد. بخار، فضای روی گاز را پُر میکند و عطر گوشت و پیاز به هوا هجوم میآورد. بچهها مدرسه هستند و کمکم باید بساط ناهار را آماده کند. دستهایش با بوی صابون و تاید آغشته شده است. بخار که به دستانش میخورد، گزگز دردناکی روی آنها را فرا میگیرد. چایی روی سماور، در حالِ جا افتادن است. خانم هویج، برنج را توی آبکش میریزد و دوباره آبکش را بلند میکند و یک بسم الله میگوید و با یک حرکت، برنجهای کوچک را روی هم میریزد و در قابلمه را میگذارد و خودش یک چای دبش مینوشد. چند لحظه بعد، زنگ در صدا میکند و همسرش با عجله وارد میشود، گویی اتفاقی رخ داده است. او دنبال کیف سامسونتش میگردد. با کفش وارد میشود و سلامِ قالیهای برقانداخته را نمیشنود. کفشها برای موکتهای توی اتاق خواب، زبانشان را بیرون میآورند. روکش تخت بالا میرود و تخت، محتویات زیرش را بالا میآورد. چند عدد بقچهی اخمالو، سبد اسباب بازی، راکتهای تنیس و چند لنگ جوراب مُرده و البته کیف سامسونت.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 18.۹۸ کیلوبایت |
مدت زمان | ۱۳:۳۰ |
نویسنده | فرانک کلابی |
راوی | مرضیه ابراهیمی |
راوی دوم | سارا تهرانی |
ناشر | گیوا |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۳/۰۷/۲۶ |
قیمت ارزی | 1 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |