بخشی از کتاب
من همراه با مادرم با گروهی از جوانان کلیسایمان به سفر رفتیم و در این سفرها متوجه شدم به چیزهای مضحکی فکر میکنم و به خاطر همین از این افکار احساس شرمندگی میکردم.
سراغ مادرم رفتم و برایش توضیح دادم که چه اتفاقی افتاده و از او راهنمایی خواستم.
یادم میآید وقتی بچه بودم همیشه به اتفاقاتی که برای اطرافیانم رخ میداد فکر میکردم، اما افکاری که حالا به سراغم میآمدند با آنها متفاوت بود.
مادرم برای آرام کردم من توضیح داد که داشتن افکار بد و منفی طبیعی است.
مادرم گفت که اگر میخواهی این افکار منفی را از سر بیرون کنی باید آواز (مخصوصاً سرود) بخوانی.
مادرم صدای زیبایی داشت و ما صبحهای یکشنبه با صدای آواز او از خواب بیدار میشدیم تا برای رفتن به کلیسا آماده شویم.
او در گروه کُر کلیسا آواز میخواند و من همیشه آرزو داشتم مانند مادرم آواز بخوانم. او یک آهنگ ساده را به من یاد داد تا وقتی افکار منفی به سراغم میآمدند، این افکار را تغییر دهم.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 16.۴۴ کیلوبایت |
مدت زمان | ۲۴:۰۰ |
نویسنده | استیسی دی |
مترجم | یاسین قاسمی بجد |
راوی | زهرا حاتمیان فر |
ناشر | یاسین قاسمیبجد |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۳/۰۷/۲۴ |
قیمت ارزی | 1 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |