0
امکان مطالعه در اپلیکیشن فیدیبو
دانلود
کتاب صوتی  یادداشت‌ها نشر انتشارات کتاب‌سرای نیک

کتاب صوتی یادداشت‌ها نشر انتشارات کتاب‌سرای نیک

کتاب صوتی
درباره یادداشت‌ها

ساراماگو از سپتامبر ۲۰۰۸ نگارش یادداشت‌هایی را در وبلاگ‌اش آغاز کرد تا دیدگاه‌ها، اندیشه‌ها و حرف‌های ساده‌ای از این در و آن در و هر چه را به ذهن‌اش می‌رسد در آن‌ها بیاورد. این یادداشت‌ها که تا اوت ۲۰۰۹ ادامه پیدا کرد، در ۲۰۱۰ بصورت کتابی درآمد که می‌توان آن را نوعی زندگی‌نامه‌ی خود نوشت او به شیوه‌ای بسیار مدرن دانست، زندگی‌نامه‌ای حاوی اندیشه‌های او درباره‌ی موضوعات گوناگون سیاسی، اجتماعی، تاریخی و هنری با اشاره به رویدادهای روزانه‌ی کنونی و گریزهایی گهگاهی به گذشته‌های دورترش.

او این یادداشت‌ها را در روزگارانی نوشته است که هشتاد و شش هفت سالگی‌اش را می‌گذراند، سال‌ها روزنامه‌نگاری و فعالیت سیاسی و اجتماعی را پشت سر داشت، عمده‌ترین رمان‌هایش را نوشته و به چاپ رسانده بود، به آمریکا و اروپا و دیگر نقاط جهان به ویژه به گوشه و کنار وطن‌اش سفرها کرده بود، جایزه ادبی نوبل را برده بود، بنیاد ساراماگو را به کمک همسرش پیلار بنیان نهاده بود و حتی تجربه‌ی مرگ را از سر گذرانده بود:

"من در شب ۲۲ دسامبر ۲۰۰۷، در ساعت چهار و نیم صبح مردم، و تا نه ساعت بعد جان دوباره نیافتم. به کلی از حال رفتم، از کار افتادن جسم مرا به آخرین نفس‌هایم رساند، به جایی که حتی فرصت خداحافظی هم نگذاشت. هیچ‌چیز به یاد نمی‌آورم. پیلار و خواهر زن‌ام ماریا کنار جسدی بی‌جان که هیچ حرکت و توانی در آن باقی نمانده بود و بیشتر به جنازه‌ای می‌مانست تا موجودی زنده، ایستاده بودند..."


بخشی از کتاب

هنگام زیر و رو کردن مشتی از کاغذهایی که بویی از کهنگی پیدا کرده بودند، به مقاله‌ای درباره‌ی لیسبون برخوردم که چند سال پیش نوشته بودم و بدون رودرواسی باید اعتراف کنم که باز هم احساساتی‌ام کرد. شاید به این خاطر که در واقع مقاله نیست، بلکه نامه‌ای است عاشقانه که عشق من به لیسبون را نشان می‌دهد. برای همین خواستم یک‌بار دیگر آن را در دسترس دوستان و خوانندگان و همگان بگذارم، این بار در فضای بیکران اینترنت، و با این کار فضای شخصی‌ام را در این وبلاگ باز کردم.


چند کلمه‌ درباره‌ی یک شهر

زمانی بود که لیسبون به نام لیزبوآ شهرت نداشت. وقتی رومی‌ها وارد آن شدند، اسمش را گذاشتند اولیسیپو، مغربی‌ها که آن را گرفتند، اول به آن گفتند اُلاشبونه، اما کمی بعد به آن گفتند اَشبونه، شاید به این دلیل که نمی‌توانستند آن کلمه‌ی زمخت (لاتینی) را تلفظ کنند. اما در ۱۱۴۷، که مغربی‌ها پس از محاصره‌ای سه‌ماهه شکست خوردند، نام شهر فوری عوض نشد؛ اگر قرار بود یکی نخستین پادشاه ما شود و این را به خانواده‌اش خبر دهد، به احتمال زیاد بالای نامه‌اش می‌نوشت، اَشبونه، ۲۴ اکتبر، یا اُلاشبونه، و نه لیزبوآ. از چه وقت لیزبوآ، بنا به قانون و در عمل، لیزبوآ شد؟ دست‌کم چند سالی طول کشید تا این اسم جدید پدیدار شود، همچنان که مدتی زمان برد تا فاتحان گالیسیایی، پرتغالی شوند.

ممکن است این جزئیات تاریخی برای بعضی ملال‌انگیز باشد، اما برای من خیلی اهمیت دارد: نه این‌که فقط بدانم بلکه عمیقاً به معنای واقعی کلمه بفهمم نام لیسبون از آن روزگاران چه دگرگونی‌ها پیدا کرده. اگر در آن زمان سینما بود، اگر مورخان قدیم فیلمبردار بودند، اگر هزار و یک دگرگونیِ نام لیسبون طی قرن‌ها ضبط شده بود، ما می‌توانستیم ببینیم که چگونه لیسبون طی هشت قرن رشد کرده و مثل موجود زنده حرکت داشته، مثل گل‌هایی که در تلویزیون می‌بینیم که در عرض چند ثانیه، از حالت سکون و غنچه بودن به صورت گلی با رنگ‌ها و ترکیب‌های زیبا درمی‌آید. من که لیسبون را بیش از همه‌ی اسم‌های دیگر دوست دارم.

شناسنامه

فرمت محتوا
mp۳
حجم
449.۷۴ کیلوبایت
مدت زمان
۱۳:۱۸:۱۸
نویسندهژوزه ساراماگو
مترجممصطفی‌ اسلامیه‌
راویفرهاد اتقیایی
ناشرانتشارات کتاب‌سرای نیک
زبان
فارسی
تاریخ انتشار
۱۴۰۳/۰۷/۱۴
قیمت ارزی
5 دلار
مطالعه و دانلود فایل
فقط در فیدیبو
mp۳
۴۴۹.۷۴ کیلوبایت
۱۳:۱۸:۱۸

نقد و امتیاز من

بقیه را از نظرت باخبر کن:
منتظر امتیاز
107,000
تومان
%30
تخفیف با کد «HIFIDIBO» در اولین خریدتان از فیدیبو

گذاشتن این عنوان در...

قفسه‌های من
نشان‌شده‌ها
مطالعه‌شده‌ها
یادداشت‌ها
ژوزه ساراماگو
انتشارات کتاب‌سرای نیک
منتظر امتیاز
107,000
تومان