بخشی از کتاب
خانم هویج زن خوبی بود. او با عالَم و آدم مشکل نداشت. تازه ازدواج کرده بود. آقای سیبزمینی هم مرد موفقی به نظر میرسید. او بسیار مهربان بود؛ تا به حال، حتی خانم هویج را دعوا نکرده بود. ماجرا از آن روزی شروع شد که حساسیتِ خانم هویج بروز کرد. خانم هویج به طرز عجیبی به صندوق عقبِ ماشینِ آقای سیبزمینی حساس شده بود. هر چیزی که در صندوق عقبِ ماشین بود، حال او را به هم میزد. اما آن وسایل به هیچ وجه حال به هم زن نبودند. آنها چند وسیلهی کاربردی بودند. اما خانم هویج از دیدن این ابزارِ بینوا، در صندوق عقب ماشینِ آقای سیبزمینی ویار میگرفت و عجیبتر اینکه اگر این وسایل را در جای دیگر میدید، هیچ مسألهای با آنها نداشت. آقای سیبزمینی با خود فکر کرد قطعاً خانم هویج بیمار شده است وگرنه توپِ پلاستیکیِ راهراهِ توی صندوقعقب، مگر چه هیزمِ تَری به همسرش فروخته است که با دیدنِ آن حالش دگرگون میشود؟ اما جالب این بود که چندماهِ پیش، با همین توپِ راهراهِ صورتی، وَسَطی بازی کرده بودند و خانم هویج، نه تنها با توپ مشکلی نداشت، بلکه آن را لمس میکرد و چندبار هم باشدت آن را پرت کرده و برنده شده بود.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 15.۴۷ کیلوبایت |
مدت زمان | ۱۱:۰۰ |
نویسنده | فرانک کلابی |
راوی | مرضیه ابراهیمی |
راوی دوم | سارا تهرانی |
ناشر | گیوا |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۳/۰۷/۱۴ |
قیمت ارزی | 1 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |