[مقابل کاخ آگاممنون در آرگوس. اورستس نزدیک در، زیر یک لحاف کز کرده و بر تشکی کاهاندود خوابیده است. الکترا کنارش نشسته.]
الکترا:هیچ رنجی نیست که آن را نامی باشد و طبیعت آدمی نتواند بار آن رنج را بر دوش کشد، و نه هیچ عذابی، زوال، یا بهزیرآمدنی؛ همه آنچه، اگرچه هولانگیز، از آسمان فرامیرسد. تانتالوس، هم او که پسر زئوسش میخوانند، هم او که هنگام تولد و نیز در سرنوشتش تبرک یافته بود، به باور مردمان اکنون بر خودش میپیچد و میلرزد، در هراس از آن کلانسنگی که بر فراز سرش آویخته است. او که یک انسان بود همپایۀ خدایان و بر سفرۀ ایشان نشست، اما زبانش در کام نبود؛ او که بیمار غرور خود بود. پس از او پسرش پلوپس بود، پدر آترئوس، همان کس که الههگان بافندۀ تقدیر برایش رشتۀ ستیز بافتند و او با برادر خودش دشمنی کرد، با توئستس.
-از متن کتاب-
فرمت محتوا | epub |
حجم | 387.۰۰ بایت |
تعداد صفحات | 120 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۴:۰۰:۰۰ |
نویسنده | ایوریپیدس |
مترجم |