رمان مربوط به زندگی دختری به نام نگار است که فکر میکند به دلیل خیانت، روح و روانش به بازی گرفته شده و پسری به نام سهیل که در تلاش است تمام سوءتفاهمها و تهمتهایی که به او زده شده را حل و فصل کند. در این بین شخص سومی وجود دارد که سدی است برای رسیدن به آرزوی قلبی سهیل؛ پسری قلدر، از خود متشکر و لاابالی که با روش خاص خودش، به راحتی توانسته دل دختر قصهی ما را از آن خود کند. در طول داستان اتفاقات بسیار زیاد و جذابی رخ میدهد که دلیلی خواهد بود برای دنبال کردن داستان...
کشش داستان از همان ابتدا به مرور زیاد میشود و موضوعات عاشقانه و رمانتیک داستان، با کلی اتفاقات جذاب عاملی است که خوانندههای عزیز را فصل به فصل با خود همراه خواهد کرد.
بخشی از کتاب
پاهایش ناخودآگاه میخ زمین شد و با جدیت به سمت او برگشت. آن لحظه در صورت نگار هیچچیز نبود. نه احساس...، نه پشیمانی و نه هیچ چیز دیگری که سهیل را امیدوار کند. تنها چیزی که میشد حس کرد، تمنایی بود پشت آن نگاهِ به اشکنشستهاش که آن هم برای دیگری بود.
سهیل حسرت خورد چرا هیچ سنگی برای او به سینه زده نمیشد...؟! چرا هیچکس او را درک نمیکرد...؟! چرا نگار هیچوقت نفهمیدش و احساس او را آنطور که ادعایش میشد درک نکرد...؟!