خیلیها اعتقاد دارند که «فیلمنامه» اثری مستقل نیست، بلکه صرفا ماده خامیست که کارگردان باید آن را به تصویر بکشد. بیشک اغلب فیلمنامهها با چنین تعریفی سازگارند. ولی فیلمنامههایی هم هست که با آثار ادبی ناب برابری میکنند؛ میشود آنها را بارها خواند و از خواندنشان لذت برد. قصد ما در این مجموعه، در کنار اهداف آموزشی، تلاش برای انتشار متنهایی با اصالت و ظرافتِ ادبیست؛ آثاری که بتوانند هویتی مستقل از فیلمها داشته باشند.
دالاس رویش را از او برمیگرداند تا نگاهش با نگاه او تلاقی نکند.
رینگو با چشمانی آکنده از دلواپسی به او خیره شده است.
رینگو: ازت خواستم که باهام ازدواج کنی، مگه نه؟
دالاس سرانجام رو به رینگو میکند. چشمانش خیس است.
دالاس: [ با صدایی بغضآلود] هیچوقت فراموش نمیکنم که این رو ازم خواستی، کید. درخواستت برام مهم بود.
رینگو مچهایش را مقابل چشمان دالاس میگیرد و به زخمی که دستبند روی دستانش ایجاد کرده اشاره میکند.
رینگو: [ با صدایی آرام] این زخم رو میبینی؟ جای دستبنده... اما زخمها خوب میشن، دالاس. [ دستش را روی شانه لرزان او میگذارد.] بهت فرصت نمیدم فراموشم کنی.