صابر هر چه با خودش فکر کرد چرا باید تارا در مقابل معاینهاش تا این حد آشفته شود نتوانست بفهمد. نمیدانست چه عاملی باعث میشود تا یک زن در مقابل پزشکی که مَحرم و امین بیمار است و قرار است بهزودی همسرش شود اینطور آشفته شود. همیشه فکر میکرد بهواسطهی سالها تحصیل و سروکله زدن با خانمها، جنسیتِ آنها را خوب میشناسد و آشناست به تمام فرازونشیب روحیشان ولی اینبار همهی وجود و حضور این زن برایش ناشناخته بود.