هیولاهای فسقلیِ بیلی تصور میکنند رفتن به مدرسه هیجانانگیز است، ولی بیلی نظر دیگری دارد! وقتی بزرگترین و بدجنسترین و بدترترین بچهی جهان همکلاسیاش است، مدرسه هرگز برای او دوستداشتنی نیست! هرچند بیلی نمیتواند جلو هیولاهای دستآموزش را بگیرد و وقتی متوجه میشود که آنها داخل کیف مدرسهاش مخفی شدهاند، خیلی دیر شده است! هیولاها وارد مدرسه میشوند و دردسرهای ریز و درشت میسازند. دردسرهایی که هم به نفع بیلی تمام میشود و هم به ضرر او! چگونه؟ از یک طرف، معلم بیلی بهخاطر پرتاب سیبزمینی یا ریختن لوبیا روی زمین او را توبیخ میکند و از طرف دیگر، خرابکاریهای هیولاها در مدرسه باعث میشود که ترس بیلی از همکلاسیِ قلدرش بریزد.