توران زمین، کاخ افراسیاب، پیران در حضور افراسیاب، سیاوش وارد میشود، به محض ورد نماز میبرد که افراسیاب از تخت پایین آمده سیاوش را در آغوش کشیده و پیشانیاش را میبوسد، و سپس او را برده و در کنار خود مینشاند.
افراسیاب: سیاوش گرامی...،
سیاوش: شاها...،
افراسیاب: بهِ بودشکار، سیاوش گرامی؟،
سیاوش: به لاغ شاهانه، از به بهتر بود، چونان همیشه شکار گور.
افراسیاب: در بوم ما، آهو فراون بود، شکار گور کردن چرا؟،
سیاوش: بدین آهنگ، تا زنده کنم، روزگار خوشِ بودن در کنار استادم رستم دستان، در نخجیرگاه به سگزستان.
افراسیاب: چه نیک آهنگی، به یاد استاد خویش بودن هم در سرزمینی دیگر.
سیاوش: فزون نبود این شاها، گر نبود استادم رستم دستان، که گیرد پرورش و آموزش مرا بر گردن، در این روزگار که در پیشگاه بزرگی یافتهام، از تن رنجور کودکی که من بودم، دگر تکه استخوانهایی پوسیده هم در دخمه، بر جای نبود از من.
پیران: ستودنی بود، اینگون گرامی داشت یادو پاسداشت رنج استاد ز سوی شاگرد خویش.
افراسیاب: همیدون بود، پیران ارجمند.
-از متن کتاب-
فرمت محتوا | epub |
حجم | 587.۰۰ بایت |
تعداد صفحات | 144 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۴:۴۸:۰۰ |
نویسنده | صادق عاشورپور |
ناشر |