فصل اول
من نوکر تو گر شوم، آزاد می شوم
قبل از آشنایی با ممدحسین، پا می داد، دزدی هم می کردم. می رفتم توی میوه فروشی پنج کیلو پرتقال می قاپیدم. می رفتم کافی نت دوربین هندی کم دودره می کردم. توی ساندویچی پول نمی دادم، می آمدم بیرون. فروشنده هم سرش شلوغ بود، یادش می رفت. یک ساندویچی پیدا کرده بودیم، می رفتیم هم می خوردیم، هم سه تا نوشابه می آوردیم خانه. قصابی می رفتم و مرغ سفارش می دادم، به فروشنده می گفتم که این را خرد کن. تا می رفت آن پشت، از یخچال جلویی، ماهی کش می رفتم. یک نمه بزن بهادر و یکه بزن هم بودم، ولی در دانشگاه نه؛ یعنی پیش نمی آمد. در محله هم چون خانواده ام حسابی اهل دعوا و شر بودند، دیگر کسی جرئت نمی کرد به من بگوید بالای چشمت ابروست.
خلاصه به چیزی رحم نمی کردیم. خدا از سر تقصیرات مان بگذرد. این چیزها را تا حالا به کسی نگفته ام، چون درست نیست آدم گناهانش را بریزد روی دایره.
فرمت محتوا | pdf |
حجم | 8.۰۳ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 328 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۰:۵۶:۰۰ |
نویسنده | محمدعلی جعفری |
ناشر | روایت فتح |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۳/۰۲/۰۹ |
قیمت ارزی | 2 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |