وقتی لاکپشت کوچولو به دنیا آمد، یک چشمش بسته بود و از گوشهی آن اشک میآمد. لاکپشت کوچولو سعی کرد چشمش را باز کند؛ ولی چشمش باز نشد.
مادر لاکپشت کوچولو او را نوازش کرد و گفت: «باید با یک پروانه دوست بشوی تا کمکت کند.»
لاکپشت کوچولو پرسید: «پروانه چه شکلی است؟»
مادرش گفت: «دوتا بال دارد. روی بال هایش خال دارد و نرم و بی صدا پرواز می کند.»
لاکپشت کوچولو به راه افتاد.
فرمت محتوا | pdf |
حجم | 56.۲۸ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 28 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۵۶:۰۰ |
نویسنده | اعظم بزرگی |
ناشر |