من سالیانِ سال در حسرت و آرزو سیر میکردم، در آرزوی اینکه کسی که به او پیامک داده بودم جوابم را بدهد، در آرزوی شنیدن «دوستت دارم»، در آرزوی اینکه یک نفر جورِ خاصی نگاهم کند. اگر توی رابطه بودم، آرزو داشتم همیشه در آن بمانم، و اگر توی رابطه نبودم، آرزو داشتم هر چه زودتر وارد رابطه بشوم. همهی این آرزوها، مثل مه، سراسر زندگیام را پوشانده بود. چیزهای زیادی در زندگیام وجود داشت ولی هیچکدامشان را شفاف نمیدیدم.
در گذشته فکر میکردم آرزو دارم به عشق برسم، ولی اشتباه میکردم. چیز گنگی از عشق شنیده بودم و جذبش شده بودم، ماهیت واقعی عشق را نمیشناختم. آنهمه سال و آنهمه شب که از خودم میپرسیدم: «پس کی به عشق میرسم؟ کی پیداش میکنم؟» حتی یک لحظه هم با خودم فکر نمیکردم که دقیقاً دنبال چه چیزی میگردم. خیلی از ما همینجوریم. در مدرسهها مگر چیزی از عشق یادمان میدهند؟ مگر میگویند برویم دربارهاش تحقیق کنیم؟ مگر دربارهاش از ما امتحان میگیرند؟ مگر جزو تکالیف درسیمان است که مجبور باشیم هرازچندگاه مرورش کنیم؟ در مدرسه تشویقمان میکنند اقتصاد و دستور زبان و جغرافی یاد بگیریم، ولی آیا عشق هم جزو این دروس هست؟ نه. به نظرم عجیب است که از عشق انتظار داریم کلی کار برایمان بکند ولی برای فهمیدن و شناختنش وقت نمیگذاریم، به این میماند که بخواهی شیرجه بزنی توی آب دریا ولی شنا دوست نداشته باشی.
اما بههرحال، چه بهاش فکر کنیم چه نکنیم، هرروزه در زندگیمان هم به دیگران عشق میدهیم و هم از آنها عشق میگیریم ـ عشقی بیچارچوب، سهمگین و زیبا. به ویدیوِ آبتنی بچهی یک ماه و نیمهی دوستم در وان نگاه میکنم، یک ساعت بعد ایمیلی میخوانم از زنی که از سومین دور لقاح مصنوعی هم جواب نگرفته، یاد دوتا نامزدیای میافتم که بهتازگی خبرشان را شنیدهام و یک نامزدی دیگر که به هم خورد، و دختر و پسری که کارشان به نامزدی هم نرسید. به حرفهای دوستم گوش میکنم که میگوید بعد از طلاق غیرمنتظرهاش دارد سعی میکند زندگی تازهای برای خودش دستوپا کند، دوست دیگری عزادار مرگ یکی از والدینش است، و آن یکی با خوشبینی و نگرانی و احتیاط دارد ماجرای عشقیِ جدیدی را شروع میکند. همینطور بگیر و برو. عشق مدام در زندگی ما میآید و میرود. نه میشود شناختش نه میشود تعریفش کرد. دستکم من اینطور فکر میکنم.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 2.۴۵ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 432 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۴:۲۴:۰۰ |
نویسنده | ناتاشا لان |
مترجم | امیرمهدی حقیقت |
ناشر | دیوار |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | conversations on love |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۲/۱۲/۲۰ |
قیمت ارزی | 7 دلار |
قیمت چاپی | 380,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
ولی اگه میشنوید ازدواج نکنید بهتره الان کسی از ازدواجش راضی نیست به هیچ وجه هر متاهلی آرزو داره مجدد برگرده به روزهای اولیه خودش یعنی به دورانی که راحت زندگی میکرد و ازدواج نکرده بود .الان از هر متاهلی میپرسی این حرف رو میزنه .دوست نداره متاهل باقی بمونه .ولی بخاطر حف ظ آبروش مجبور میشه تو این زندگی بمونه .پس سعی کنید ازدواج نکنید هیچ گوهی نیست ازدواج .از تنهاییتون لذت ببرید اونطوری که تنهایی خوبه ازدواج خوب نیست فقط آدم رو اسیر خودش میکنه و آدم از خود بودن در میاد و به فکر خودش نمیتونه باشه هی به دیگران فقط فکر میکنه .
خیلی کتاب قشنگی بود