کتاب اولین آدم بد رمانی نوشتهٔ میراندا جولای با ترجمهٔ حمید دشتی است و نشر نیماژ آن را منتشر کرده است. داستانی بلند از نویسندهٔ کتاب «هیچکس مثل تو مال این جا نیست». درباره کتاب اولین آدم بد میراندا جولای نویسنده، هنرپیشه، نوازنده و کارگردان مشهور آمریکایی است. او در اولین آدم بد داستان زنی میانسال به نام شریل گلیکمن را به تصویر میکشد که اختلال التهاب و قرمزی مزمن پوست صورت (معمولاً در گونهها، بینی و پیشانی) دارد. او از این اختلال کلافه شده و میخواهد درمانش کند. هرچه داستان پیش میرود زن مشکلات بیشتری با اطرافیان خود پیدا میکند. او که تنها زندگی میکند و میخواهد تنها از پس مشکلاتش برآید، باید یکی یکی تمام موانع را از سر راهش بردارد تا خودش را بهتر بشناسد. پشت این چهرهٔ قرمزرنگ چه کسی حضور دارد؟ ممکن است در بخشهایی از داستان با مسائل عجیبی غریبی همراه شوید. جا نخورید. ادامه دهید. شریل باید سر از این چیزهای عجیب دربیاورد. در ستایش اولین آدم بد «رمان از انتظارات من فراتر رفت... بهنظر میرسد جولای، مثل بسیاری از ما، تخیلات مهارنشدهای دارد. گرچه برخلاف خیلی از ما ذرهذرهٔ آنها را جذب کرده است... او دنبال ایدئال نیست: عاشق خلوص مرزهای احساسی است.» لارن گراف، مجلهٔ نقد کتاب نیویورکتایمز «متن دوستداشتنیای بسیار اعجابانگیز... که رفتهرفته به ساختاری زیبا تبدیل میشود و این کتاب بسیار عجیب ناگهان از حد انتظار فراتر میرود.» مالی لنگمویر، مجلهٔ اِل «بهنظر میرسد کار جولای با هر بار خواندن دلپذیرتر و عمیقتر میشود، درعینحال که جذابیت روانپریشانه، تازگی و شور و غنای گفتوگوهایش را حفظ میکند. زن مجرد میانسالی به نام شریل گلیکمن که مجموعهای از چیزهای عجیب و غریب است؛ از وسواس فکریاش به بچهها، تودهٔ موهومی در گلویش، فردی با اشتیاق فراوان، روابط و فرصتهایی برای یافتن حقیقت و رستگاری.» بوریس کاچکا، مجلهٔ نیویورک خواندن کتاب اولین آدم بد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم این کتاب را به دوستداران داستانهایی با محوریت مشکلات و مسائل زنان پیشنهاد میکنیم. درباره میراندا جولای میراندا جولای نویسنده، فیلمنامهنویس، کارگردان، بازیگر و خوانندهٔ آمریکایی است که در سال ۱۹۷۴ در ایالت ورمانت چشم به جهان گشود. پدر و مادر او هر دو نویسنده بودند و انتشارات نورث آتلانتیک بوکس را در همان سالِ تولد فرزندشان تأسیس کردند. جولای نوشتن را با نگارش داستانهای کوتاه و همچنین نمایشنامه آغاز کرد. او تقریباً در تمام شاخههای هنری مدنظرش موفق عمل کرده است. اولین مجموعه داستان کوتاهش با نام هیچکس مثل تو مال اینجا نیست، جایزهٔ داستان کوتاه فرانک اُکانر را از آن خود کرد. اولین رمان او با عنوان اولین آدم بد، با موجی از نقدهای مثبت روبهرو شد و یکی از کتابهای پرفروش نیویورکتایمز لقب گرفت. آثار او بهتفکیک در ذیل آمده است. ادبیات داستانی: هیچکس مثل تو مال اینجا نیست (۲۰۰۷) اولین آدم بد (۲۰۱۵) سینما: من و تو و همهٔ آنهایی که میشناسیم (۲۰۰۵) برندهٔ دوربین طلایی جشنوارهٔ کن آینده (۲۰۱۱) نامزد دریافت خرس طلایی جشنوارهٔ برلین کاجیلیونر (۲۰۱۹) موسیقی: آلبوم ده میلیون ساعت یک مایل (۱۹۹۷) آلبوم تست هوش بینهسایمون (۱۹۹۸) بخشی از کتاب اولین آدم بد «یک روز طول کشید تا آرام شوم و غرورم را دوباره بهدست بیاورم. «حساس» واژهای بود که فیلیپ برای توصیف من بهکار برد. زنی حساس در خانهاش به دیگری مشت نمیپراند. چه روحیهٔ خشنی! میلیونها راه دیگر برای مقابله با مناقشه وجود دارد. نامهای برای کیلی نوشتم؛ صریح و بیپرده. در واقع، خواندنش با صدای بلند تأثیرگذار بود. احتمالاً با دعوت او به رفتار متمدنانه، بیشتر از هرکس دیگری تاحالا برایش احترام قائل میشدم. شرافت مسیر خودش را دارد. در شیشهٔ خالی کرهٔ بادام تف انداختم. خلطدان چیزی عجیب در خود داشت. نیازی نبود برای صفا و صداقتم از من تشکر کند؛ اما اگر روی این امر تأکید کند، چارهای جز پذیرشش ندارم. چند باری تمرین کردم که چطور تشکر را قبول کنم. نامه را در پاکتی گذاشتم که رویش اسم کیلی ثبت شده بود. آن را روی آینهٔ حمام چسباندم و از خانه بیرون رفتم تا وقتی نامه را میخواند، در خانه نباشم. در رستوران اتیوپیایی درخواست چنگال کردم. آنها توضیح دادند که باید غذایم را با دست بخورم. به همین خاطر، گفتم غذایم را میبرم. از فروشگاه استارباکس چنگالی گرفتم و در ماشینم نشستم؛ اما چنین غذای نرمی هم از گلویم پایین نمیرفت. آن را لب پیادهرو گذاشتم تا فقیری بردارد و بخورد. یک فقیر اتیوپیایی از خوردن این غذا بسیار لذت خواهد برد، اتفاق غریبی است که اینچنین با غذای کشورت مواجه شوی. وارد خانه که شدم، داشت شام روز شکرگزاری را میخورد؛ غذای محبوب مایکروویویاش را. کمی دربارهٔ نامه نگران شده بودم؛ اما بهنظر میرسید روحیهٔ خوبی دارد. درحالیکه تلویزیون روشن بود، همزمان مجله میخواند و پیامک ارسال میکرد. با صحبتهایم کنار آمده بود. لباس خوابم را تن کردم و با ساک لوازم توالت به دستشویی رفتم. پاکتی که نام کیلی را روی خود داشت، همچنان روی آینه چسبیده بود. یا آن را دیده بود و نخوانده بود، یا هنوز به دستشویی نرفته بود. به رختخواب رفتم و تلفن همراهم را چک کردم. هیچ خبری نبود. سیفون توالت در دستشویی کشیده شد.»
فرمت محتوا | epub |
حجم | 2.۸۷ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 320 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۰:۴۰:۰۰ |
نویسنده | میراندا جولای |
مترجم |