کتاب بیداری غول درون ۱ نشر انتشارات کتاب‌سرای نیک

او مردی خشن و بیرحم بود، دائم‌الخمر و معتادی که چندین بار اقدام به خودکشی کرده بود. این مرد امروز به جرم قتل صندوق‌دار یک مغازه مشروب ‌فروشی که « سر راهش قرار گرفته بود » محکوم به حبس ابد شده است. دو پسر او یازده ماه با هم اختلاف سن دارند. یکی از آنها درست « مثل پدرش » تربیت یافته است، معتاد دائم‌الخمری که همه زندگیش را به تهدید و سرقت گذرانده و سرانجام همچون پدرش به جرم قتل به زندان افتاده است. ولی ماجرای زندگی برادر دیگر با آنها کاملاً متفاوت است، او سه فرزند دارد، عاشق همسر و زندگیش است و کاملاً خوشحال به‌ نظر می‌رسد. او مدیر یک شرکت دولتی است و از کارش رضایت کامل دارد. او دارای ظاهری برازنده و متناسب است و به هیچ‌ یک از انواع مشروبات الکلی و مواد مخدر هم اعتیاد ندارد! چه طور ممکن است زندگی این دو مرد که در محیطی یکسان بزرگ شده‌اند تا این اندازه از هم متفاوت باشد؟ از هر دوی آنها بدون اطلاع دیگری سؤال شد « زندگیت چه طور به این جا کشیده شد؟ » و در کمال تعجب پاسخ هر دوی آنها دقیقاً یکسان بود: « مگر می‌شد زیر دست همچون پدری غیر از این که هستم باشم؟ »

بیشتر اوقات فکر می‌کنیم این حوادث هستند که زندگی ما را کنترل می‌کنند و محیط زندگی ما باعث شده که امروز چنین باشیم. این بزرگ‌ترین دروغی است که تا به ‌حال گفته شده. این حوادث نیستند که زندگی ما را شکل می‌دهند، بلکه باورهای ما هستند که معنی آن حوادث را تعیین می‌کنند.

دو مرد در ویتنام با شلیک گلوله از پا درآمدند و در زندانی بدنام محکوم به حبس شدند.

آنها در زندان انفرادی به زنجیر کشیده شدند و در بازپرسی مدام مورد شکنجه قرار می‌گرفتند. با وجود این که هر دو شکنجه‌هایی یکسان را تحمل کردند، از این تجربه باورهایی متفاوت داشتند. یکی به‌ تصور این که زندگیش به پایان رسیده برای خاتمه دادن به درد و رنج‌های فراوان خودکشی کرد. دیگری از این شکنجه‌های وحشیانه باورهایی عمیق‌تر نسبت به خود، هم‌بند و خدایش در وجود خود ایجاد کرد. کاپیتان جرالد کافی از تجارب خود در این زندان استفاده کرد تا به نوع بشر ثابت کند که روح انسانی می‌تواند بر هر سطحی از درد و رنج و هر نوع مشکلاتی پیروز شود...

-از متن کتاب-