کتاب «بانو با سگ ملوس و چند داستان دیگر» اثر «آنتوان چخوف» مجموعهای از بهترین داستانهای کوتاه ادبیات روس است که عبارتاند از «چاق و لاغر»، «حربا»، «ماسک»، «وانکا»، «شوخی»، «سرگذشت ملالانگیز»، «سبکسر»، «انگور فرنگی»، «ئیونیچ»، «جان دلم» و «بانو با سگ ملوس»؛ این داستانها بین سالهای ۱۸۸۳ تا سال ۱۸۸۹ به نگارش درآمدهاند. «بانویی با سگ کوچولویش» The Lady with the Dog یکی از داستانهای کوتاه و معروف این کتاب است که به زبانهای مختلف بارها ترجمه و چاپ شده است. این داستان دربارهی مردی به نام «دمیتری دمیتریچ گوروف» است که با همسرش زندگی میکند. او به بیوفایی و خیانت روی میآورد و دلبستهی «آنا سرگه یونا» میشود. داستان آشنایی و رابطهی آنها یکی از ماندگارترین داستانهای کوتاه «آنتوان چخوف» را رقم زده است.
بخشی از کتاب
خریوکین، معلومه که این سگ دست ترا گاز گرفته و به این سادگیها دنبال این کار را ول نکن... باید حق اینطور آدمها را کف دستشان گذاشت! موقعش رسیده...
در این موقع پاسبان در حال فکر کردن به خود گفت: اما... شاید هم که مال سرتیپ باشه. البته رو پوزهاش که ننوشته... اما من همین چند وقت پیش درست یه همچه سگی تو خونهاش دیدم.
صدایی از بین جمعیت شنیده شد: البته که سگ سرتیپه...
اهوم!... یلدیرین، داداش، این پالتو منو بنداز دوشم... باد سردی به پشتم خورد... همچی سرما سرمام میشه... نگاه کن، سگ را ببرخونهی سرتیپ، بگو من پیدا کردمش و براشون فرستادم... اون وقت هم ازشون استدعا کن که یک همچی تازی قیمتی را نگذارد به کوچه بیاد... چون اگه بنا باشه که هر بیسروپایی آتیش سیگار به دماغ این حیوونک بچپونه که دیگه چیزی ازش باقی نمیمونه. سگ جنس لطیفیه... اما تو، بیکله، دستتو بیار پایین! لازم نیست انگشتتو اینطور نمایش بدی! معلومه که تقصیر با خودته!...
آشپز سرتیپ داره میاد، ازش بپرسیم... آهای، پروخور! بابا جو، یه دقه بیا اینجا! یک نگاهی به این سگ بکن... مال شماست؟
کی میگه مال ماست! همچه سگی هیچوقت تو خونهی ما نبوده!
اچومه لف گفت: البته اینکه دیگه پرسیدن لازم نداره. معلومه که سگ ولگرده! گفتوگوی زیاد لازم نیست... وقتی من میگم ولگرده پس معلوم میشه ولگرده... با یک گوله باید کارش را ساخت. والسلام!
پروخور دنبالهی صحبتش را گرفت: سگ مال ما نیست، مال برادر حضرت اجله که چند روز پیش اینجا تشریف آوردهاند. حضرت اجل ما سگ شکاری دوست ندارند، اما برادرشون سگ شکاری را دوست دارن...
اچومه لف با لبخندی پر از ذوق و شوق پرسید: راستی مگر برادر حضرا اجل، ولادیمیر به اینجا تشریف آوردهاند؟ آی پروردگار، من هیچ خبر نداشتم! به مهمونی تشریف آوردند؟
مهمونی...
آی پروردگارا... لابد دلشون برای حضرت اجل برادرشون تنگ شده... و من هیچ خبر نداشتم! خوب که این سگ مال ایشونه؟ خیلی خوشحالم... بگیر ببرش... سگ خوبیه... دعواییه، مثل خروس جنگی می مونه... انگشت این یارو را هاپی گاز گرفت. قه قه قه... بسه دیگه، مگه چی شده این طوری میلرزی؟ موچ موچ بدذات. نگاه کن چطور اوقاتش هم تلخ میشه... کوچولوی فینقیلی...
آشپز حضرت اجل سگ را صدا زد و با او از در انبار دور شد... جمعیت مدتی به خریوکین می خندید.
اچومه لف با لحنی تهدیدآمیز به خریوکین گفت: موقعش خدمتت خواهم رسید! آن وقت پالتو را به خود پیچید و به گشت در میدان بازار ادامه داد.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 517.۰۱ کیلوبایت |
مدت زمان | ۰۹:۰۶:۲۰ |
نویسنده | آنتوان چخوف |
مترجم | عبدالحسین نوشین |
راوی | آرش رستمی |
راوی دوم | رضا عمرانی |
راوی سوم | پروین دشتی |
ناشر | ماه آوا |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۲/۱۱/۰۷ |
قیمت ارزی | 10 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
درود بر شما. لطفا از کتابهای تاریخی نشر ثالث غافل نشید! خصوصا ترجمه های جناب اشتری
سلام و ممنون از هنرمندان عزیز. من که لذت دارم میبرم از بازی ها . 🙏