ستاره های کوکب، روایت مادرانه و شیرینی از زندگی بانو کوکب اسکندری مادر شهیدان حسن، علی و رضا مظفر است. او که قبل از انقلاب، خانه اش مرکز توزیع اعلامیه های امام بود با شروع جنگ تحمیلی همسر و پسرانش راهی جبهه می شوند و خودش هم پشت جبهه، خدمت رسانی میکند.
فرمت محتوا | pdf |
حجم | 3.۲۹ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 192 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۶:۲۴:۰۰ |
نویسنده | راضیه تجار |
ناشر | روایت فتح |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۲/۱۱/۰۲ |
قیمت ارزی | 2 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
کتاب روایت داستانی زندگی مادران شهید مظفر هست. مادر هشت فرزند که سه تای اونها رو تقدیم اسلام و انقلاب میکنه، اون هم بعد از پایان جنگ و پذیرش قطعنامه، زمانی که همه ناراحت بودن که جهاد تموم شده و درهای شهادت بسته ... کوکب خانم یه زندگی کاملا سنتی داشته، یه دختر ۱۳ ساله روستایی با مردی که ۱۴ سال از خودش بزرگتره ازدواج میکنه، چند سال توی روستا میمونن و بعد برای شرایط بهتر رشد و تربیت بچهها به مامازند میان که امکانات بیشتری داشته. تو تموم این سالها نگهداری از مرغ و خروس و دوشیدن گاو و گوسفندها و تهیهی ماست و پنیر و ... و پختن مربا و ترشی و کلی کارهای دیگه به راهه و آدم حسابی هوس میکنه یه بچه باشه تو خونهای که کوکب خانم مادرشه 🥹 شیخ محمد به معنای واقعی کلمه سخت کار میکنه و رزق حلال میاره برای زن و بچهها بچهها با فاصلههای خیلی کم به دنیا میان و دنیای خواهر و برادری قشنگی با هم دارن. سختگیریهای شیخ محمد روی رزق حلال و همینطور تاکید ویژهش روی تربیت بچهها، کار خودش رو میکنه و همه اهل درس و تلاش و پشتکار میشن و با افتخار اهل خدمت به کشورشون. سالهای انقلاب و جنگ با حضور فعال خانوادهی مظفر سپری میشه، مردها و پسرها تو خط مقدم مبارزه و کوکب خانم به همراه دخترها و عروسها تو پشت صحنه و پشتیبانی جبهه و از همه مهمتر حمایت همه جانبه از مردهاشون ... اما ... از دست دادن سه فرزند با هم در یک روز غم فوق العاده سنگینیه که خدا برای کوکب نوشته و اون هم خیلی زیبا تسلیم پروردگارش میشه و شکر این نعمت رو بجا میاره. کتاب کوتاهه و داستان زندگی کوکب هم این کشش رو داشت که تقریبا دو روزه تمومش کردم. اما خیلی با قلم نویسنده ارتباط نگرفتم، بنظرم روایت روونی نداشت و بعضی جاها بعضی پاراگرافها رو چند بار میخوندم تا متوجه منظورش بشم! پیچیدگیهایی که واقعا بنظرم بیجا بودن و روانتر هم میشد نوشت! این دومین تجربهی خوندن کتابی به قلم خانم راضیه تجار بود؛ قبلا کتاب اسم تو مصطفاست رو از ایشون خونده بودم که اون رو هم خیلی سخت ادامه دادم و به پایان رسوندم 🫣 خوشحالم که با شهدای عزیز کوکب خانم آشنا شدم صبر و استقامت این مادر عزیز برام به یادموندنی بود. إن شاءالله مشمول شفاعت این سه برادر باشیم 🤲