پنج باب در باب سلیم و دوالپا روایت سلیم است که دوالپا روی کولش سوار می شود و دیگر پایین نمی آید. سلیم همه جا او را روی شانه هایش حمل می کند. اتفاقات بسیاری می افتد و دوالپا که عمر درازی دارد قصه ها می گوید. و دوست دارد که قصه دیگران را نیز بشنود. روایت داستان کولی گرفتن و سواری دادن است. میل به فرار و ناتوانی از این فرار.
توضیحات اضافه:پاهایش به دور کمر و ران های جوان پیچید. گفت: چه می کنی پیرمرد؟ خفه ام کردی. باز همان خنده را سر داد: راه بیفت. صدایش جوان و دست و پایش قوی و برنا شده بود. تقالا کرد بیندازدش. پیر حلقه پاها را تنگ تر کرد. درد در دل و روده جوان پیچید. نفسش بند آمد. گفت: خب باشد. پاهایت را شل کن و بگو کجا ببرمت؟ گفت: پسرم تویی. هر جا می خواهی برو.
فرمت محتوا | pdf |
حجم | 2.۱۱ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 417 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۳:۵۴:۰۰ |
نویسنده | احمد درخشان |
ناشر | نشر تا |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۴/۰۲/۲۵ |
قیمت ارزی | 8 دلار |
قیمت چاپی | 130,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |