نقد و بررسی کتاب روزها در کتابفروشی موریساکی
کتاب روزها در کتابفروشی موریساکی، نوشته ساتوشی یاگیساوا، داستانی ساده و دلنشین است که به زیبایی، موضوع عشق، غم، امید و زندگی را روایت میکند و به مخاطبان خود آرامش و امید میبخشد.این کتاب، با زبانی روان و شیوا نوشته شده است و شخصیتهای آن، به خوبی باورپذیر و دوستداشتنی هستند. روزها در کتابفروشی موریساکی یک رمان عاشقانهی ژاپنی است که در سال 2010 منتشر شد. این کتاب، داستان زندگی یک دختر جوان به نام تاکاکو را روایت میکند که پس از ترک شدن از سوی دوستپسرش، هیدهآکی، استعفا میدهد و نزد دایی خود، ساتورو که صاحب کتابفروشی دنجی در گوشهای از شهر توکیو است، میرود. دایی تاکاکو از او میخواهد حالا که بیکار است، به کتابخانه بیاید و در اتاق کوچکِ طبقهی بالای کتابفروشی ساکن شود. تاکاکو در ابتدا نمیپذیرد اما به این فکر میکند که بد نیست به آن اتاق نمور و تاریک پناه ببرد تا زمانی که زخمش التیام یابد. این نقل مکان شروع جدیدی را برای تاکاکو رقم میزند. اگر شما هم به خواندن داستان و رمان علاقه دارید به دسته بندی داستان و رمان خارجی فیدیبو سر بزنید.
کتاب روزها در کتابفروشی موریساکی یکی از آثار پرفروش سایت آمازون، رمان پرفروش بینالمللی، کتاب پرفروش ملی ژاپن و برنده جایزه چی یودا است. اقتباس سینمایی از کتاب در سال 2010 توسط کارگردانی ژاپنی به نام آساکو هیوگا که فیلمیبر اساس این رمان ساخت و فیلمنامهاش را به کمک ساتوشی یاگیساوا نوشت. این فیلم اقتباسی وفادارانه به حساب میآید و بازیگرانی همچون ریو ایواماتسو و و آکیکو کیکوچی و رنا تاکانا در آن بازی میکنند.
ساتوشی یاگیساوا، نویسندهی ژاپنی، متولد ۳ آوریل۷ ۱۹۷ در شهر چیبا، ژاپن است. او در سال ۱۹۹۹ از دانشگاه کیوتو فارغالتحصیل شد و سپس به عنوان نویسندهی آزاد مشغول به کار شد.او یکی از نویسندگان پرطرفدار ژاپن در دههی اخیر است. آثارش با استقبال خوبی از سوی مخاطبان مواجه شدهاست و به زبانهای بسیاری از جمله انگلیسی، فرانسه، آلمانی و اسپانیایی ترجمه شدهاست. یاگیساوا، تا به حال بیش از ۲۰ کتاب نوشته است.
چرا کتاب روزها در کتابفروشی موریساکی را بخوانم
اگر به دنبال یک رمان عاشقانهی زیبا و دلنشین هستید که به شما امید و آرامش دهد، روزها در کتابفروشی موریساکی انتخاب مناسبی برای شماست.
یک سال، من از اواخر تابستان تا اوایل بهار سال بعد در کتابفروشی موریساکی زندگی کردم. آن دوره از زندگی ام را در اتاق جداگانه طبقه دوم کتابفروشی میگذرانم و در تلاش بودم تا خودم را در کتاب ها غرق کنم.کم و بیش هیچ نوری به آن اتاق تنگ و کمجا نمیرسید و همهچیز مرطوب بود. بوی نای کتاب های قدیمیمدام مشام را پر میکرد.اما همیشه روزهایی را که آنجا سپری کردم به یاد خواهم داشت؛چون همانجا بود که زندگی واقعیام آغاز شد و بی هیچ تردیدی میدانم که اگر آن روزها نبود، بقیه عمرم بیروح، کسالتبار و به تنهایی میگذشت.کتابفروشی موریساکی برایم ارزشمند است، جایی که میدانم هرگز فراموشش نخواهم کرد. مهمانخانهدار با ظروف سرو غذا آمد و از روی ملاحظه تلویزیون بسیار قدیمیوسط اتاق را روشن کرد. فکر میکنم تلویزیون مشکل داشت؛ چون صدای افرادی که در صفحهٔ نمایش میخندیدند ناگهان قطع و توی لولهٔ اشعهٔ کاتُدی تلویزیون ناپدید میشد. وقتی این اتفاق میافتاد، اتاق حتی بیشتر از قبل غرق سکوت میشد. این قطع شدن ناگهانی صدا به نظرم ترسناک آمد، و در نهایت از جا بلند شدم، رفتم سراغ تلویزیون و خاموشش کردم.به اتاقمان برگشتیم و کنار هم زیر لحافهای فوتونمان دراز کشدیم. چراغ را که خاموش کردیم، همهجا بدجوری غرق در سکوت شد. باران هم انگار بند آمده بود. دیگر نمیتوانستیم صدای بارش را در دوردست بشنویم.
موموکو با صدایی آرام گفت: بیا فردا صبح برای رفتن عجله نکنیم.
اگر شما هم به خواندن رمان و داستانهای خارجی علاقه دارید پیشنهاد میکنیم حتما کتاب های زیر را که در فیدیبو در دسترس هستند، مطالعه کنید.
فرمت محتوا | epub |
گوینده هوشمند (AI) | راوی |
حجم | 1.۰۶ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 160 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۵:۲۰:۰۰ |
نویسنده | ساتوشی یاگیساوا |
مترجم | مژگان رنجبر |
ناشر | انتشارات کتاب کولهپشتی |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۲/۱۰/۰۵ |
قیمت ارزی | 2 دلار |
قیمت چاپی | 123,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
کتاب روزها در کتابفروشی موریساکی در ابتدا به خوبی پیش می رود.ولی هرچه خواننده به میانه داستان نزدیک می شود،به مرور از آن هیجان مطلوب داستان کاسته می شود. که ناخواسته خواننده را در طول داستان، درپی ماجراهای هیجان زا می گردد. در چنین حالتی، منجر به امتیازهای منفی بعدی برای یک نویسنده می شود. که خوشبختانه از میانه داستان به بعد،تا اندازه ایی با اتفاق ها و ماجراهایی جبران می شود. و در آخر هم، مانند یک موسیقی آرام به پایان می رسد. در کل، افرادی که با ادبیات روسی و انگلیسی و آمریکایی آشنایی داشته باشد، به این کتاب امتیاز عالی نمی تواند بدهد. چرا که ادبیات چنین کشورهایی، سر به به قله ها دارند.ولی خواندن این دور از فایده نیست.
من کتاب فیزیکی از نشر دانش آفرین را خواندم. داستان زیبایی دارد. گاهی وقت ها آخر دنیا نیست ، اگر به خودت فرصت بدهی و اراده کنی ، حتما پیش میروی. درجا زدن ، متاسفانه ، هیچ نتیجه ای ندارد. زندگی در جریان است .البته وقتی آدم تنها نباشد و پشتیبان خوبی هم داشته باشد ، نتیجه بهتری می گیرد.
< من کتاب فیزیکیشو خوندم > ی داستان ملایم که زود میشه تمومش کرد محتواش ک یاد آوری میکنه فرد آسیب دیده رو به حالش خودش نزاریمو در سختی ها کنار هم باشیم و.. دوست داشتین حتما مطالعش کنید.
خیلی دوستداشتنی و لطیف بود، شخصیتپردازی و توصیف مکانها عالی بود، من که در تمام مدت خودم را قسمتی از این داستان تصور میکردم، گرچه ماجرایی خاص نداشت ولی خواندنش آرامبخش بود و واقعا از آن لذت بردم. ترجمه هم خیلی خوب بود.
به تازگی چندتا رمان ژاپنی خوندم. داستانهای خطی و روان دارن. اینکه تشخیص بدی کسی که داره توصیفش میکنه زن هست یا مرد توی چند خط اول سخته چون حداقل من با اسامی ژاپنی آشنایی ندارم. اما بعدش دستت میاد.
احساس می کنم بخش اول کتاب باید به کل کتاب پایان می داد و کل بخش دوم اضافی بود و واقعا اصلا نباید وجود می داشت فقط تا انتها خوندم که ببینم چی میشه ، اگرم دوباره برگردم بهش هیچ وقت بخش دوم رو دوباره نمی خونم
از حوندن کتاب لذت بردم چرا که فضای آرام داستان و فرهنگ ژاپنی ترکیب شده و حس قشنگی رو به آدم منتقل میکنه. کاراکترها آدم های خیلی معمولی هستن که در عین زندگی نرمال میشه چیزهایی ازشون یاد گرفت.
روند داستان خیلی فراز و نشیب زیادی نداره و با یه شیب ملایم جلو میره. اتفاقات زیادی هم در طول داستان نمیفته و برای من فقط اون فضاسازی آرامشبخشِ زندگی تو کتابفروشی باعث میشد که کتاب رو کنار نگذارم.
اگه مثل من عاشق انیمه و فرهنگ ژاپن هستین خوندن این کتاب باعث میشه تو ذهنتون بتونین یه انیمه فوق العاده با کاراکترهای جذاب رو تصور کنین!
در کل میتونم بگم خوب بود. از نیمه ی دومش زیاد خوشم نیومد. بنظرم یذره بیربط بود که یهو زن داییشو وارد ماجرا کردن و داستان خود کارکتر اصلی بنظرم خیلی سریع تموم شد 🤷🏻♀️