صبح روز شنبه بود. آقای تاشنبیر در اتاق نشسته بود و انتظار میکشید. انتظار چی را میکشید؟ خود آقای تاشنبیر هم دقیقاً نمیدانست. پس چرا انتظار میکشید؟ باید از قبلتر توضیح بدهیم و از یکشنبه شروع کنیم: در آن روز یکشنبه آفتاب میدرخشید. اغلب همینطور بود…
داستان «یک هفتهی پر از شنبه» کمی قبلتر از آن شنبهای شروع شد که در خیابان، چشم آقای تاشنبیر به موجودی عجیبوغریب خورد؛ موجود کوچکی که روی صورتش خالهای آبی دارد، تمام تنش پر از موهای قرمز است، بهجای بینی خرطوم کوچکی دارد و پاهایش شبیه قورباغه است. تا اینجای ماجرا که معلوم است او یک انسان نیست. اما صبر کنید، او حرف میزند و از قضا با زبان تندوتیزش حسابی حال همه را میگیرد. هرکس دربارهی او چیزی میگوید، اما هیچکس اسم او را نمیداند، مگر آقای تاشنبیر! او یک «زامس» است. شاید فکر کنید که همه چیز دارد به خیر میگذرد، اما سخت اشتباه میکنید! چون زامسها علاوه بر ظاهر عجیبوغریبشان، رفتارهای ناجوری هم دارند. بدتر از آن، یک قانون عجیب دارند: هرکسی اسم آنها را بداند میشود پاپای آنها! وااای…
هرچقدر که آقای تاشنبیر ترسوست و در مقابل بدوبیراههای دیگران کوتاه میآید، زامس کوچولو نترس و پرروست، در هر موقعیتی حرف خود را میزند و جواب وقاحت دیگران را با همان شدت میدهد. حالا آن دو باید با هم زندگی کنند! حتی تصورش هم سخت است!
کسی چه میداند شاید به لطف وجود زامس و خالهای آبی روی صورتش، در نهایت از آقای تاشنبیر ترسو و خجالتی، انسانی متکیبهنفس و بااراده ساخته شد.
فرمت محتوا | pdf |
حجم | 3.۵۵ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 128 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۴:۱۶:۰۰ |
نویسنده | پاول مآر |
مترجم | مهدی شهشهانی |
ناشر | انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | Eine Woche voller Samstag, c۱۹۷۳ |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۲/۰۹/۲۸ |
قیمت ارزی | 2 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |