دزدی که با زور پنجرهای را باز کرده است تن بهدرون آپارتمان سهاتاقهای در یکی از محلات اعیاننشین میکشاند. در یک طرف اتاق، آباژور گرانقیمتی قرار دارد. بهدقت به اطراف نگاه میکند. در تاریکوروشن اتاق، مبلمان، قالیچهها، و نقاشیهای قدیمی گرانبها به چشم میآیند. دزد کرکرههای پنجره را میبندد، سپس کلید چراغ را میزند.
درست همان وقتی که میخواهد کشویی را باز کند، تلفن زنگ میزند. اولین حرکت سرآسیمهی او این است که هرچه زودتر بگریزد، اما وقتی پی میبرد کسی در خانه نیست که برای پاسخ گفتن به تلفن بیاید و ترس او بیمورد است، به جایی که بود برمیگردد. خیلی دلش میخواهد که زنگ تلفن را نشنیده بگیرد، اما نمیتواند. بیسروصدا بهطرف تلفن میرود، خودش را روی آن میاندازد، گوشی را میقاپد و طوری به آن چنگ میاندازد که انگار میخواهد خفهاش کند. آن را به سینه میفشارد و با کتش روی آن را میپوشاند. چنین بهنظر میرسد که انگار جنایتی در حال رخ دادن است و صدایی که بهتدریج ضعیف و خفه میشود از گوشی شنیده میشود.
همسر دزد: الو، الو، میشه لطفاً جواب بدید؟... شما کی هستید؟
دزد بالاخره میتواند نفس آسودهای بکشد. صدا ساکت شده است، دزد گوشی را از زیر کتش درمیآورد، با احتیاط آن را بالا میبرد و دم گوشش میگیرد و بعد چند بار آن را تکان میدهد و صدای نالهای میشنود.
دزد: اوه! بالاخره!
همسر دزد: اووه! بالاخره... شما کی هستید؟
دزد: (دوباره یکه میخورد.) ماریا، تویی؟
همسر دزد: آره، منم. چرا جواب نمیدادی؟
در این لحظه، یکی از چراغهای جلوِ صحنه پیکر زن را که در حال صحبت کردن با تلفن است در تاریکیِ کنار صحنه روشن میکند.
دزد: دیوونه شدی! سرِ کار بهم زنگ میزنی؟ فکر کن کسی تو این خونه بود؛ چی میشد؟ خیلی داری بهِم کمک میکنی!
-متن از کتاب-
فرمت محتوا | epub |
حجم | 856.۰۰ بایت |
تعداد صفحات | 268 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۸:۵۶:۰۰ |
نویسنده | یدالله آقاعباسی |
ناشر | نشر قطره |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۲/۰۹/۲۲ |
قیمت ارزی | 10 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |