آقاى قاضى، عرض کردم خدمتتان. به عیال هم عرض کردم. من دیگر در این خانه نمىمانم. باور بفرمایید نمىتوانم. تمام بدنم کهیر زده. باسنم هم کهیر زده. باور نمىکنید؟» مرد از جایش بلند شد و سراسیمه کمربندش را باز کرد. قاضى بیتوجه به حرفهای مرد، سرگرم خواندن دادخواست بود. با سکوت او و غرغرهای نامفهوم زن به خودش آمد و سرش را از روی برگۀ دادخواست بلند کرد. ناگهان با تصویر مردی مواجه شد که دو زانو و پشت به او روی صندلی نشسته و باسنش را در ارتفاعی همسطح چشمان قاضی تنظیم میکند. مرد بهشدت میلرزید و با زیپ شلوارش کلنجار میرفت. همسرش روی صندلی نیمخیز شده بود. با یک دست چادرش را سفت گرفته بود و با دست دیگر، سعی میکرد که جلوی او را بگیرد. از لابهلای چادرِ به دندان گرفته صدای داد و بیداد زن آمد که نامفهوم بود: «... آبرو... مو... نکن... مَرد... دیوانه...» قاضی مبهوت تصویر جدال مرد با زیپ شلوار و همسرش شد. خواست اعتراض کند که صدای ممتد جیغ زن بر سرش فرو ریخت و مرد با لبخندی پیروزمندانه شلوارش را پایین کشید.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 601.۰۰ بایت |
تعداد صفحات | 145 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۴:۵۰:۰۰ |
نویسنده | عماد صادقی پور |
ناشر | نشر افکار |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۲/۰۸/۱۵ |
قیمت ارزی | 6 دلار |
قیمت چاپی | 120,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |