محمّد، ناآرام و شرمنده از تَرک همراهی امام، با اندوهی جانسوز به مکه بازگشت.
آهنگ آسمانی کلام امام همچون آبشاری از بام ملکوت بر شهر جاری بود. آهنگی که دیشب از جان او راه گرفت و پردهی دلهای مشتاق را لرزانده.
«مرگ برای فرزند آدم، چون گردنبند است برگردن دوشیزگان. بیتاب رسیدنام؛ رسیدن به روح قدسی گذشتگان خویش. آرزومند و بیتاب، هم چون بیتابی یعقوب برای یوسف. به سوی قتلگاهی میروم که برایم آفریدهاند. پروازگاهی که از آنِ من است... میبینم گرگان میان نواویس و کربلا بند از بندم میگشایند. شکمهای تهی، از من پُر میشوند... از خواست خدا گریزی نیست. خواست ما خاندان، خواست اوست. بلایش را پذیرایم. صبوری میکنم تا مرا پاداش اهل صبر بخشاید... پارههای تن پیامبر از او دور نمیمانند و در پیشگاه خدا به او خواهند پیوست. چشم فرستادهی خدا به تکههای وجودش روشن میشود. با این پیوند به پیمان خود وفا میکند... هر که چشم در راه دیدار خداست، جان به ما بسپارد و همراه باشد! چرا که من پای در راهم و صبح، مکّه را وامیگذارم.»
اینک در این طلوع، امام رفته بود و مشتاقان دیدار خدا هم با او.
مکّه مانده است و سایههایی دنیا دوست.
کاروان امام، چون شطّ نور، از دل سیاهی نیرنگ و ستم عبور میکرد؛ انسانهای تیرهروز راه گمکرده، چون گوسفندان فراری از شبان، از امام میگریختند؛ و در آغوش گرگ پناه میجستند. شبان مهربان، امّا نگران و اندوهناک چشم به آنها داشت.
عبیدالله دریافت که امام به سوی کوفه در حرکت است، رئیسِ نظمیّه کوفه را خواست.
در تالار قصر، حصین بن نمیر، در پیشگاه عبیدالله حاضر بود. فرزند زیاد از تخت برخاست؛ چشم در چشم حصین. نگاه خیرهاش، رئیس نظمیهی درشتخوی کوفه را لرزاند؛ تابِ آن نگاه وحشی را نداشت.
چشم به زمین دوخت و گفت: در خدمتم امیر.
-متن از کتاب-
فرمت محتوا | epub |
حجم | 420.۰۰ بایت |
تعداد صفحات | 144 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۴:۴۸:۰۰ |
نویسنده | حسن جلایر |
ناشر | موسسه فرهنگی هنری رسائل رسانه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۲/۰۸/۲۰ |
قیمت ارزی | 4 دلار |
قیمت چاپی | 95,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |