بخشی از کتاب:
تا جلوی درب اتوبوس پر بود ولی باز هم به هر ایستگاهی که میرسید مسافر سوار میکرد. دیگه جایی برای ایستادن نبود.
چون هوا ابری بود، مردم از ترس این که زیر باران نمونن به اتوبوس حمله میکردن و از پنجرهها و میلهها آویزان میشدن.
شاگرد راننده پشت سر هم میگفت:
«بلیط... بدون بلیط سوار نشین».
ولی کی به کی بود... مسافرین بس که عجله داشتن یادشون میرفت بلیط بدن!
شاگرد راننده هم از اون گرگهای باران دیده بود. با همهی شلوغی، بلیطدارها را از بیبلیطها میشناخت:
«عموجان بلیط شما!»
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 17.۵۳ کیلوبایت |
مدت زمان | ۱۲:۲۸ |
نویسنده | عزیز نسین |
مترجم | املیا مهاجر گزی |
راوی | حسین نصیری |
ناشر | گیوا |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۲/۰۷/۲۳ |
قیمت ارزی | 1 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |