بخشی از کتاب:
در بچگی علاقه زیادی به عمویم داشتم. بزرگتر که شدم همیشه دنبال فرصتی بودم تا چند روز پیش عمویم که در شهر دیگری ساکن بود بروم. عموجان هم من را خیلی دوست داشت. خودش میگفت: «من از بچههایش هم برایش خواستنیترم». عملاً هم اینطور بود. بیش از حد به من محبت میکرد و چند روزی را که پیش او بودم حسابی به من خوش میگذشت.
چند ماه بود عمویم را ندیده بودم. نامههایش مرتب میرسید. از ناراحتی قلبی و دردهای رماتیسمی مینالید، تقاضای مرخصی کردم و به محض اینکه برگه مرخصیام را گرفتم بدون معطلی برای دیدن عموجان حرکت کردم.
از ایستگاه راهآهن سوار درشکه شدم و سفارش کردم تندتر برود. دلم شور میزد، احساس عجیبی پیدا کرده بودم. نزدیکیهای خانه عموجان صدای ناله و شیون به گوشم رسید، از درشکه پایین پریدم و از همسایهها پرسیدم: «چه خبر شده؟»
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 15.۹۳ کیلوبایت |
مدت زمان | ۱۶:۵۹ |
نویسنده | عزیز نسین |
مترجم | املیا مهاجر گزی |
راوی | حسین نصیری |
ناشر | گیوا |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۲/۰۷/۲۲ |
قیمت ارزی | 1 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |