صعود گازانداش
صدا به صدا نمی رسید. صدای بازی بچه ها، موسیقی، هم همه ی آدم ها. یکی از همان دورهمی های شلوغ خانوادگی بود که شب یلدای هر سال خانه ی دایی برگزار می شد. ذوق زده بودم که کشیک شب ندارم و بالاخره بعد از مدت ها می توانم در جمع خانواده باشم.
رفتم سراغ بساط چای و یک فنجان دمنوش برای خودم ریختم. آرمان داشت با موبایلش ور می رفت. زدم به آرنجش. سرش را بالا آورد.
«بریزم برات؟»
گوشی را داخل جیب شلوارش گذاشت و با لبخند جواب داد: «بریز دکتر! دمت هم گرم!»
فنجان دمنوش را که عطر بهارنارنجش با بخار داغی به هوا می پیچید، دادم دستش.
«اوضاع ردیفه؟»
«خوبه! تو چی؟»
فنجان داغم را بین دو دست فشردم: «بدک نیست. فقط با این کشیک ها وقت سر خاروندنم ندارم!»
فرمت محتوا | pdf |
حجم | 939.۰۰ بایت |
تعداد صفحات | 188 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۶:۱۶:۰۰ |
نویسنده | پریسا صمیمی |
ناشر | پیام چارسو |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۲/۱۰/۲۴ |
قیمت ارزی | 1 دلار |
قیمت چاپی | 115,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |