در حیاط مثل همیشه نیمه باز بود. خاله رباب نشسته بود روی ایوان و داشت توی کاسه آبی رنگ سالاد شیرازی درست میکرد. پیازها را توی هاون سنگی میکوبید. کمی ترخون و زردچوبه هم رو پیازها میریخت؛ برای اینکه آقای خونه, مشدی غلامعلی, امروز مهمان رودربایستی دار داشت و به خاله رباب سفارش کرده بود که آبگوشت پر و پیمانی را بار بگذارد. با اینکه مشدی غلامعلی دست پرس نداشت, پیش پیش سفارش گوشت را با احمدآقا قصاب داده بود و گفته بود کم از گوشت ماهیچه و گردن تازه گوسفندی نگذارد.
چون مشدی غلامعلی هم از آن مردهایی بود که اگر کسی غیر حرفش کاری میکرد زود براق میشد. خاله رباب هم به اخلاقش در آمده بود و سعی میکرد گزک دست مشدی ندهد؛ هرچند خاله رباب همیشه میگفت نگاه به ابروهای درهم کشیده مشدی نکنید خدا میدونه که چه قلب مهربونی داره و چقدرم مردم داره.. با اینکه دستش تنگه ولی دلش دریاست. خاله رباب از صبح زود حیاط را آب و جارو کرده بود و آب حوض را ریخته بود پایه درخت ها و دوباره آن را با آبی زلال پر کرده بود.
شمعدانی ها را چیده بود دور تا دور حوض . قفس قناری ها را آورده و به شاخه درخت آویزان کرده بود. اتاق کوچک مهمان خانه را جارو و گردگیری کرده بود. رختخواب های اضافی را یکی یکی تکان داده و آورده بوشان توی اتاق دم دستی, چون مهمان قرار بود آنجا شب را هم به صبح برساند. بوی نفتالین بود که از رختخواب ها بلند شده بود.
-متن از کتاب-
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۰۵ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 287 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۹:۳۴:۰۰ |
نویسنده | علی مروی سماورچی |
نویسنده دوم | زهرا تقی ملا |
مترجم | بابک مینایی |
ناشر | شرکت چاپ و نشر بازرگانی |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۲/۰۸/۰۲ |
قیمت ارزی | 5 دلار |
قیمت چاپی | 185,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |