0
امکان مطالعه در اپلیکیشن فیدیبو
دانلود
کتاب  رژه پنگوئن‌ ها نشر آواژ

کتاب رژه پنگوئن‌ ها نشر آواژ

کتاب متنی
ناشر:
درباره رژه پنگوئن‌ ها

یه گوله گذاشت توی خشاب پونزده تیره و خشابو جلوتر از خودش گرفت تا مسی رنگی‌های فشنگو کاملاً ببینه. می‌‌گفتن این فشنگا قبلاً با سرب پر می‌‌شدن ولی حالا مارک چین خوردن و با آهن پر می‌‌شن. خوب که نیگا کرد، حدس زد که جهت مَرمی‌ اشتباهه. خشابو جا زد و دید حدسش درست بوده، بی فاصله خشابو با دست، سمت بیرون کشید ولی نیومد. هول وارد بدنش شد و بیشتر زور زد. تمام تلاششو دستپاچه کرد تا ناخنش از بیخ بشکنه. همین فاصله‌ی درد و خون ناخن به یادش آورد که کُلت، دکمه‌ی ضامن خشاب داره. آروم دکمه رو به داخل فرو برد و خشاب بیرون پرید. جهت مَرمیو عوض کرد. صداها توی سرش به هم می‌‌چرخیدن. یه نفر از پشت سر بهش زد و کتفش تکون خورد. اونی که بهش زدو نگاه کرد، انگار خودش بود با یه صورت دیگه و یه کم کوتاه‌تر. دومی‌ خشابو از دستش گرفت و دو تا دیگه فشنگ گذاشت و خشابو جا زد، داد دست اولی و محکم گفت: قِلِق بزن. یه صدایی بلندتر از دور داد کشید: گوساله سر تفنگتو بگیر اون ور. دومی‌ گفت نترس، وایسا رو به سیبل. همون صدای بلند به خط آتش، فرمان آتش داد و پشت سر هم گوله بود که در می‌شد. کُلت تو دستِ اولی بالا پایین می‌‌رفت. انگار که هر گوله تلنگری می‌‌زد و صورتشو به خصوص چشماشو جمع می‌کرد و شونه‌هاشو بالا می‌‌انداخت. دومی‌ نزدیک اومد و کلتو گرفت. گلنگدنشو عقب داد تا مسلح بشه و تو گوش رفیقش گفت: نترس، لازم نیست حتماً تو سیبل بزنی، جون مادرت فقط سه تا تیرتو بزن. وسط صدای شلیک گوله و دود باروت همون صدای بلند اومد و به کمک‌تیرانداز گفت: حیوون! چرا اومدی جلو؟ وایسا عقب، پوکه‌ها رو جمع کن؛ و دومی‌ جواب داد که تفنگ گیر کرده و یه جواب، همراهِ دو تا بیراه شنید که برش گردوند عقب. صدای گوله‌ها کمتر و کمتر شد و به شماره افتاد. دومی‌ از عقب تَشَر می‌‌رفت. اولی فقط دومی‌ رو نمی‌‌شنید، ولی مبهم یه چیزایی ازش می‌‌دید. گلوله‌ها انگار تمام شدن، نه یه گوله‌ی دیگه شلیک شد. فرمانده میدون تیر دوباره گفت که هر کس تیرهاش تموم شد، بشینه و همه نشستن جز دو نفر. یه تیر دیگه در شد و یه نفر دیگه نشست. فقط اولی مونده بود و سکوت. صدا می‌‌گه: چه غلطی می‌کنی؟ ولی اون هیچ غلطی نمی‌کنه. صدا نزدیک می‌شه و تا یه قدمی‌ می‌‌رسه. انگشت اولی رو ماشه می‌ره و کُلت می‌چرخه. صدا یه قدمی‌ عقب تر می‌ره و ملایم تر می‌شه. کُلت بالا می‌‌یاد و رو به صدا می‌ره. صدا حرکت می‌کنه و کُلت باهاش می‌چرخه. صدا می‌لرزه و بین آدما قاطی می‌‌شه و تکثیر می‌‌شه و هر چی صدای همنوع و غیرهمنوع هست، به هم رج می‌خورن و کُلت همچنان می‌‌چرخه. سیاهی از چشمای اولی وول می‌‌زنه به بیرون، دستش با کُلت مسلح از آرنج خم می‌شه و یاد احترام نظامی‌ می‌‌یوفته و روی شقیقه می‌یاد. هر کی دور و اطرافه یا صدا می‌کنه یا نگاه. باقی خوابیدن یا نشستن کف زمین. خلاصیِ ماشه با انگشت سبابه له می‌شه، ماشه می‌لرزه، چشم نفر به اطراف می‌‌چرخه، فهم دشمن ازش دور می‌شه، چشماش به همه غریبه‌س، چشماش پر از آب می‌شن، ماشه به عقب می‌چسبه و گوله از وسط استخونِ جمجمه راهشو پیدا می‌کنه و درمیره، نفر به زانو می‌‌شینه و گوله دوم و سوم هم پشت‌بندش زمینو می‌‌شکافن. جلوی چشمای نفر به جز آب حالا هیچی نیست.

-متن از کتاب-

کلیدواژه‌های مرتبط:

شناسنامه

فرمت محتوا
epub
حجم
382.۰۰ بایت
تعداد صفحات
54 صفحه
زمان تقریبی مطالعه
۰۱:۴۸:۰۰
نویسنده محمدرضا قلی پور
ناشرآواژ
زبان
فارسی
تاریخ انتشار
۱۴۰۲/۰۷/۰۵
قیمت ارزی
2 دلار
مطالعه و دانلود فایل
فقط در فیدیبو
epub
۳۸۲.۰۰ بایت
۵۴ صفحه

نقد و امتیاز من

بقیه را از نظرت باخبر کن:
منتظر امتیاز
13,900
تومان

گذاشتن این عنوان در...

قفسه‌های من
نشان‌شده‌ها
مطالعه‌شده‌ها
رژه پنگوئن‌ ها
محمدرضا قلی پور
آواژ
منتظر امتیاز
13,900
تومان