-بخشی از متن کتاب-
روزی مردی در بیابان زمین را میکند. یکی از هم ولایتی هایش او را دید و علت کارش را پرسید: گفت: چیزی در این بیابان خاک کرده ام، اما حالا هر چه میگردم، پیدایش نمیکنم.
هم ولایتی گفت: خوب بود نشانهای میگذاشتی.
مرد گفت: همین کار را کرده ام.
هم ولایتی پرسید: چه نشانهای گذاشته ای؟
مرد جواب داد: آنجا توی آسمان تکه ابری بود که حالا نمیدانم کجا رفته.
نکته: مرد ابر را ملاک و معیار خود قرار داده بود. ابری که در آسمان هیچ گاه ساکن و ثابت نیست.
در زندگی ابرهای زیادی وجود دارد. ابر شرایط، ابر تغییرات، ابر فرصتها و ابر راه حلها و شما نمیتوانید مشکلات خود را با راه حلهای دیروز حل کنید. ابرهایی که در حال گذر است؛ شرایطی که در حال تغییر است؛ فرصتهایی که در حال از دست رفتن است؛ راه حلهای نوینی که در حال کهنه شدن است. و ما در بسیاری موارد متوجه این تغییرات نیستیم و با الگوها، بینش و رویههای دیروزمان به امروز و فردایی می اندیشیم که دیگر مثل دیروزها نیستند و تمام نابسامانیها از همین جا آغاز میشود.