خانمِ دکتر «اِستر اِشترنبرگ» پزشکِ علوم اعصاب است و محقق. مهمترین عملکرد علمیاش پیدا کردن رابطهای بین سیستم ایمنی و مغز است. کتاب حاضر، (فضاهای شفابخش) کاوشی است در جهان مادی و گاه معنوی. ارتباط جسم و روان را میپاید و برای این رصد کردن، ابتدا جسم و به خصوص پنج حس ظاهری را بررسی میکند و ارتباط آن را با جهان اطراف میشکافد. چگونه این پنج حس از محیط دریافت اطلاعات میکنند و آن را در مسیری شگفتانگیز به مغز میرسانند؟
چگونه مغز، دیدهها، شنیدهها، بوییدهها و لمس کردهها را یک به یک بررسی، شناسایی، ثبت و ضبط میکند. هر تکه از آن را به مکانی در مغز میفرستد و از جمع آنها یک تصویر، صدا و ... میسازد و سپس آنها را میبیند، میشنود و ... اما بهتر از آن، ایجاد «خاطره» است. آنچه دیده و شنیده یا بوییده و لمس کردهایم برای همیشه ضبط میشود، در مکانی که ویژهی خاطرهی ماست، و با کوچکترین محرک به یاد میآید. هرگز از مکانی عبور کردهاید که فکر کنید قبلاً آنجا بودهاید؟ این ناشی از تصویر، صدا یا عطری است که در آن مکان سبب تحریک ذهن شما شده است، و آن خاطره را بزرگ و نزدیک کرده است. اما دکتر «اشترنبرگ» این آگاهی را برای استفاده در امری بزرگتر به کار میگیرد. او میخواهد ثابت کند که این «دادههای محیطی»، قادرند روی «خُلق» و خوی انسان اثر بگذارند ـ بد یا خوب ـ و مهمتر از آن در ایجادِ بیماری یا سلامت تأثیر دارند. و از این راه است که او چگونگی این امر را بررسی میکند: چگونه دیدن منظرهای زیبا، [شنیدن] صدایی دلنواز یا [استشمام] رایحهای دلپذیر میتوانند، روحیه را تقویت کنند و سبب بهبودی شوند؟ از اینجا به بعد علم اعصاب و ایمنی به کمک هم این امر را توجیه میکنند.
کتاب، گرچه، گاه جنبهی «بیوگرافی»، «داستاننویسی» و بیان جزئیاتِ جغرافیایی «مکان»ها را به خود میگیرد، اما کاملاً علمی و بر پایهی مستندات استوار است. هیچ حرفی بدون کاوشِ علمی بیان نشده است. در این سیرِ به درونِ بَدن، دکتر «اشترنبرگ»، گاه وارد حیطهی معنویات میشود و از اثرِ ایمان در درمانِ بیماری سخن میراند. آنگاه که در شهر «لوُردر» در فرانسه میبیند که گروهی برای «شفا» میآیند و گاه درمان میشوند. (به دنبال دعا و مراسم عبادی) او از خود میپرسد چرا؟ و بعد از طریق علمی ـ مکانسیمهای علم اعصاب و ایمنی ـ آن را توضیح میدهد و توجیه میکند. او و یاران همفکرش معتقدند که وجود «پنجره»ای به طرف «فضای سبز» در یک اتاقِ بیمارستان، سبب سرعت «شفا»ی بیماران میشود. چرا؟ این دیدار چه میکند؟ باز هم مستندات علمی به کمک او میآیند.
بخشی از کتاب به اثرِ صدا و سکوت میپردازد «سکوت» «شفابخش» است (آیا علتش مراقبه است؟). صدا و به خصوص موسیقی میتواند بهبود را تسریع کند. باز هم به کمک علمْ چرایی آن اثبات میشود. موسیقی جزء فطرت انسان است. در کتب مقدس آمده است: در بدو خلقت روح وارد جسم نمیشد تا فرشتگان به کالبد آدم درآمدند و موسیقی نواختند. و این ذاتی بودن موسیقی است که کودک و جوان و میانسال را به دنبال خود میکشاند و در تغییر «خُلق» و خو و سلامت او دخالت میکند.
بخش دیگری از کتاب به «حرکت» و تأثیر آن بر جسم و روان سخن میگوید ـ مراقبه حین راه رفتن ـ که هنگام راه رفتن در «ماز» و یا لابیرنت صورت میگیرد. او، در این بخش، از تاریخ میگوید. به عهدِ باستان میرود و به کلیساهای مدرن میآید، همهی آنها «لابیرنت» دارند و راه رفتنِ در آن سبب آرامش میشود. اینک استفاده از «لابیرنت» در بیمارستانها توصیه میشود. اثرِ «مراقبه» بر ذهن و بعد جسم ـ ضربان قلب، فشار خون و ... . او از حرکت میگوید که از بیماری جلوگیری میکند. چاقی و دیابت منتج از کمحرکتی است.
«رایحه» چه تأثیری بر ذهن میگذارد؟ چرا آیینهای عبادی باستانی و جدید، بخورات و ادویه دود میکنند؟ این روایح چه اثری دارند؟
در تمام ِاین فصول، دکتر «اشترنبرگ» میخواهد در ساختنِ «مکان»هایی برای زندگی کمک کند که دلنشین و پویا و شادیآفرین باشند. او میخواهد برای بیماران «فضایی» فراهم شود که «شفابخش» باشد، که به جای همهمهی گفتوگوی پرستاران و حملِ وسایل، دیوارهای صیقلی قابل شستوشو و بوی مواد ضدعفونیکننده، محیطِ آرامی باشد که دیوارها و کَفَش آکوستیک است و «رایحهی» عطر در «فضا» به مشام برسد و موسیقی ملایم پخش شود. اتاقی با «پنجرهای» به سمت باغ و نشستگاه عمومی برای دیدار با آشنایان و ملاقاتکنندهها. همهی اینها به کوتاه شدن دوران بستری شدن در بیمارستانها کمک میکند و البته مصرف دارو و مخارج.
کتاب، هم برای ادارهکنندگان کشوری و شهری مفید است و هم برای معماران شهرسازی و بیمارستانها و هم برای متخصصین کاربرد درمانی دارد، و هم برای مردم عادی که به سلامت خود اهمیت میدهند.
و اما مترجم چه کرده است؟ به دنبال ترجمهی کتاب خدا چگونه مغز شما را تغییر میدهد این کتاب به دست آمد، که برای مترجمِ پزشک و ایمونولوژیست بسیار جالب بود. اما برای درکِ بهتر مطالب، چه علمی و چه «مکانی»، ناچار به گنجاندن «پینوشت شدم». که آنها را با (اعداد داخل کروشه[...]) مشخص کردهام. و توضیح در آخر کتاب آمده است، ولی تصاویر در کنار مطالب گنجانده شدهاند (باید توجه کرد که نویسنده هیچ تصویر و هیچ پینوشت و توضیحی در کتاب ندارد).
مطالبِ کتابْ به خصوص بخشهایی که راجع به دیرینگی «مکان»ها و آیینها حرف میزند به «شرق» میآید، از «چین» و «ژاپن» گرفته تا به ندرت «هند»، ولی هرگز از «ایران» سخن نمیگوید. پس بر خود واجب دیدم که اشاره کنم: اولین دانشگاهِ مدوّن شناختهشدهی جهان، دانشگاه «گُندی شاپور» و بیمارستان آن است که رسماً پزشک تربیت میکرد و درمان انجام میشد. یا در مورد «باغهای» ایرانی (که هنوز به فراوانی در شهرهای مختلف ایران وجود دارند)، و «لابیرنتهای» ایرانی که در «معبدِ مِهر» وجود دارد و «شفا»یابی در زیارتگاههای شیعیان.
در بخش «روایح»، که از بخور و ادویه نام میبرد، به مراسمی که ریشهی ایرانی مذهبی (از زرتشت تاکنون) دارد و کاربرد آن در آیینهای مختلف (کارگیری اِسپَند و کُندُر برای ضدعفونی کردن فضا) و جز از آن [اشاره میکند]. همچنین در این بخش از پزشکانِ ایرانی چون «ابن سینا» یاد میشود که مبنای تشخیص بیماری را بوی بدن (عرق، نَفَس و حتی ادرار بیمار) قرار میدادند.
در بخشِ موسیقی، کتابْ فقط به موسیقی غربی اشاره کرده است (به حق، کارِ محققین که اثر موسیقی در «شفا» را مستند کردهاند بسی باارزش است)، ولی از موسیقی معنویِ غرب ایران که غنای آن سبب آرامش و گاه «شفا» میشود ذکری نمیشود. اما در «پینوشت» گفته میشود که چگونه با استفاده از موسیقی به نام «موسیقی برای ذهن» (music for the Mind) میتوان «استرس»زدایی کرد و گاه در درمان بیماری از آن بهره گرفت.
با اشاره به کتاب چگونه خدا مغز شما را تغییر میدهد آثار «مراقبه» و مستنداتِ آن را در درمان بیان کردهام. در آنجا، انواع «مراقبه» با جزئیات ذکر شده است.
در بیانِ مطالب علمیِ کتاب سعی شده است که بسیار سادهنویسی شود تا خوانندهی غیرمتخصص نیز از آن استفاده کند. همچنان که گفته شد، نویسنده «تصویری» ضمیمه نکرده است، چون هدف او از نگارشِ کتاب آگاه کردن دولت، سازمانها و معماران در ساخت و ساز شهری، به آثار عوامل دور از نظرمانده (صدا، طبیعت، رایحه و ...) در سرعتِ «شفایابی» و یا حفظِ سلامت ِشهروندان است، اما من نظرم این بود که جز دولتمردان و دستاندرکاران، هر فرد بشخصه باید از این مطالب آگاه شود: باید بداند که ایجادِ صدا یا نور یا زندگی در سوراخهای چندمتری به نام «آپارتمان»، بدون هیچ منظری به طبیعت، «رایحه»ی نامطبوعِ فاضلاب یا جویهای جاری که پُر از زبالهی مصرفی انسانِ متمدن است، تردّد زیادِ خودروها، پیاده راه نرفتن و غیره، چه اثری در سلامت او دارد. امروزه همه به غذایی که میخورند نسبتاً توجه میکنند که مبادا سبب پیری زودرس شود و یا سرطانزا باشد، اما به دیگر عوامل که اثر مخربتری دارند توجه نمیشود. از این رو، سعی کردهام با تصاویری آموزنده از بخشهایی از بدن که حواسِ پنجگانهی ما و یا سیستم اعصاب و سیستم ایمنیمان را تشکیل میدهند کمکی به درک مطالبِ علمی کنم و هم در بخشهایی که از نظر جغرافیایی ممکن است دور از ذهن خوانندهی ایرانی باشد، تصاویری از «مکان»ها گنجاندهام.