رومئو سمِ درون جام را سر کشید و آب دهانش را به بیرون ریخت و آرام آرام همانطور که میخواست از حال رفت. ژولیت که از خواب بیدار شد چون جسد رومئو را در کنار خود دید تاب نیاورد و او خود را کشت. شاهزاده و خانوادههای رومئو و ژولیت به سرعت به سوی اتاق خواب آن دو دویدند. در آنجا لاورنس ماجرای ازدواج پنهانی آن دو را برای خانوادههایشان تعریف کرد. در حالی که بزرگان مغرور دو خانواده از ملاک بر سرِ پیکر بیجان عزیزانشان با هم ابراز همدردی میکردند، رومئو که بر اثر سمی دروغین فقط بیهوش شده بود، آرام آرام به هوش آمد.
همه بهتزده به رومئو نگاه میکردند که چگونه در بستر مرگ ژولیت بر پیکر بیجان او گریه میکند. این صحنه آن چنان غمانگیز بود که هیچکس نتوانست آن را تحمل کند و همه از اتاق بیرون رفتند تا رومئو را با غمهایش تنها بگذارند. رومئو ناباورانه فهمید که چطور فکر او برای رسیدن به آرامش در کنار ژولیت شکست خورده و چه اشتباه وحشتناکی مرتکب شده است. وقتی که او جام را سر میکشید تا خود را بکشد ژولیت زنده بوده است. او به خاطر اشتباه رومئو جان خود را از دست داد. یأس و ناامیدی تمام وجود او را فرا گرفت. عشق او با بدنی خونآلود در آغوش او آرمیده و قطرههای خون او بر لباس رومئو میچکید، انگار که قاتلی بیرحم قربانی خود را در آغوش گرفته باشد.
- متن کتاب -