- بخشی از کتاب: آبجی خانم، خواهر بزرگ ماهرخ بود، ولی هر کس که سابقه نداشت و آنها را میدید، ممکن نبود باور بکند که با هم خواهر هستند. آبجی خانم، بلندبالا، لاغر، گندمگون، لبهای کلفت، موهای مشکی داشت و روی هم رفته زشت بود. در صورتی که ماهرخ، کوتاه، سفید، بینی کوچک، موهای خرمایی و چشمهایی گیرنده بود و هر وقت میخندید، روی لپهای او چال میافتاد. از حیث رفتار و روش هم، آنها خیلی باهم فرق داشتند. آبجی خانم از بچگی ایرادی، جنگره و با مردم نمیساخت، حتی با مادرش دوسه ماه قهر میکرد، برعکس خواهرش که مردمدار، تو دل برو، خوشخو و خندهرو بود، ننه حسن، همسایهشان، اسم او را «خانم سوگلی» گذاشته بود. مادر و پدرش هم، بیشتر ماهرخ را دوست داشتند که تهتغاری و عزیز پدرش بود. از همان بچگی، آبجی خانم را مادرش میزد و با او میپیچید، ولی ظاهراً روبهروی مردم، روبهروی همسایهها، برای او غصهخوری میکرد. دست روی دستش میزد و میگفت: «این بدبختی را چه بکنم، هان؟ دختر به این زشتی را کی میگیرد؟ میترسم آخرش بیخ گیسم بماند! یک دختری که نه مال دارد، نه حمال دارد، نه کمال. کدام بیچاره است که او را بگیرد؟» از بسکه از اینجور حرفها، جلوی آبجی خانم زده بودند، او هم بهکلی ناامید شده بود و از شوهر کردن چشمپوشی کرده بود. بیشتر اوقات خود را به نماز و طاعت میپرداخت.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 26.۹۹ مگابایت |
مدت زمان | ۱۹:۳۹ |
نویسنده | صادق هدایت |
راوی | حسین نصیری |
راوی دوم | مهدیه ایرجی |
ناشر | گیوا |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۲/۰۵/۳۰ |
قیمت ارزی | 2.۵ دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
سرنوشت دو خواهر که تفاوت های زیادی با هم دارن. معمولی بود. مراقب هم باشیم.