در طرح لیگ اصلی در سال ۱۹۷۱ اولین بازیکنی که از ایالت اوکلاهما انتخاب شده «ران ویلیامسون» بود. وقتی برای تیم اوکلاهما نامنویسی کرد با شهر موطنش «آدا» خداحافظی کرد و رفت تا رویای شکوهمند برنده شدن در لیگ بزرگ را دنبال کند. شش سال بعد بازگشت؛ در حالی که رویای بزرگش به دلیل درد ناراحتکنندة دستش، عادات بدی چون شرابخواری، مصرف مواد مخدر، و زنبارگی درهم شکسته بود، به تدریج علایم بیماری روانی در او ظاهر شد. او که دیگر نمیتوانست فعالیت کند در خانة مادرش ساکن شد. در سال ۱۹۸۲ پیشخدمت ۲۱ سالهاش با نام «دبرا سوکارتر» یکباره در شهر آدا مورد هتک حرمت قرار گرفت و به قتل رسید. پلیس به مدت پنج سال از حل این معمای جنایی عاجز ماند. به دلایلی نامعلوم آنها به «ران ویلیامسون» و دوستش «دنیز فریتز» مشکوک شدند. آن دو نفر در سال ۱۹۸۷ دستگیر شدند. دنیز به حبس ابد و ران ویلیامسون به اعدام محکوم شد. نویسنده در رمان حاضر به شرح این وقایع میپردازد.