ماریون منزوی روزهای خود را با زندگی در مونترال باشکوه میگذراند. او از ترسی که ذهن و بدنش را احاطه کرده، زمینگیر شده است. او خاطراتش را در یک دفتر خاطرات که از همه مخفی میکند مینویسد و به دنبال کشف ناکامیهایش است.
بیل، فروشنده دورهگرد ضایعات فلزی است. او این کار را انتخاب کرده است تا در یکجا ماندگار نشود و از شهری به شهر دیگر برود. اما وقتی در مونترال با ماریون آشنا میشود تصمیم میگیرد بماند و به او در حل مشکلش یاری دهد.