بعضی اوقات با خودم فکر میکنم ناامید شدن از آدمها با تمام تلخی اش، بسیار شفا بخش است. اینکه روزی آنقدر رفتارهای ظریف یا پیچیده میبینی که مطمئن میشوی دیگر نباید به آنها امیدوار بود. ناامیدی از دیگران، به شکست در یکی از اصلی ترین نیازهای ما برمیگردد. نیاز به دوست داشته شدن. احتمالا همه ی ما با ارزوهای یکسانی وارد خانواده همسر، دنیای دوست صمیمی مان، رابطه با افرادی که زمانی خوشمان می آمده شده ایم. و بعدترها ممکن است به هر علتی آن آرزو لگدمال شود و ما بمانیم و حسی عجیب از طرد شدن و پذیرفته نشدن. به نظر من بیشترین تلاش ما در رابطه های اینچنینی "مورد پذیرش قرار گرفتن" است. اوایل رابطه با آدمها تلاش میکینم آنها را تحت تاثیر قرار دهیم. اما در بیشتر مواقع "سرخوردگی " یکی از ناخوشایندترین اتفاقات داخل این روابط است. "این ناامید شدنها "با تمام تلخ بودنش میتواند شفابخش ترین داروی دنیا باشد. روزی که دیگر دست و پا نزنیم که مورد پذیرش باشیم، ان روز، روز پذیرش بی چون چرای خودمان است! پذیرش "خودی" که به شدت تلاش میکرده آدمهای اطراف را وادار به دیدن کند. اما حالا ناامید از دیگران، فقط خودش برای خودش باقی مانده. و این شروع یک قسمت جدید در زندگی "خود "است. انگار که زندگی در گوشمان میگوید "حالا، خودتی و خودت. بلند شو، خودت را دوست داشته باش"و آیا فکر میکنید این ساده است؟! ما تمام زندگی دنبال نشانه هایی هستیم که متوجه شویم دیگران ما را دوست دارند.تمام زندگی در تلاش هستیم که مورد "پذیرش " قرار بگیریم. این ناامید ها و سرخوردگی ها به ما کمک میکنند که برای مورد پذیرش قرار گرفتن به آب و آتش نزنیم. این ناامیدی ها به ما کمک میکنند که روی پای خودمان بایستیم و اجازه دهیم آنهایی که عمیقا ما را، بدون تلاش هایمان دوست دارند، به ما عشق بورزند. این ناامیدها از بزرگترین سیلی های زندگی هستند. سیلی که ما را آماده میکند که وارد مرحله ی دیگری از دوست داشتن خودمان بشویم.