سـنجاب تقریباجوانی بودکه در دشـت بزرگ وسـرسـبزی زندگی می کرد.سـنجاب هروقت ازکارهای روزانه خســــته میشد بالای درختی میرفت و به اطراف جنگل نگاهی می انداخت.عینک را ازچشمانش برمی داشت و با دم نرمش آن راخوب پاک می کرد و دوباره به چشمانش می زد و با دقت بیشـتری دنبال هدف مورد نظرش می گشـت.