«رِد» در بیست سالگی به «شاوشنگ» میآید و با دختر زیبایی در یکی از مناطق فقیرنشین ارتباط برقرار میکند. پدر دختر به شرطی با ازدواج آنها موافقت میکند که رِد نزد او به کار عینکسازی مشغول شود. در حقیقت او با این کار قصد داشت رِد را تحت نفوذ اوامر خود قرار دهد. این کار او باعث خشم رِد میشود و رد با دستکاری ترمز اتومبیل همسرش زمینۀ قتل او را فراهم میکند. امّا آن روز همسرش، همسایه و دختر کوچکش را نیز سوار ماشین میکند و هر سه در این حادثه کشته میشوند. رِد محکوم به سه بار حبس میشود. حبسی که هیچ روزنۀ امیدی برایش باقی نمیگذارد. رِد مدتی در زندان میماند تا اینکه «اندی دوفرین» به جرم قتل همسرش و معشوقۀ وی، به زندان میآید. او با شخصیت منحصر به فردش و اصلاحاتی که برای زندان انجام میدهد، رِد را تحت تأثیر قرار داده و روزنۀ امیدی برای رهایی در دلش زنده میکند و سرانجام نیز باعث آزادی رِد از زندان میشود.