شلوغی وحشتناک، یقۀ او را گرفت و از وسط چهارراه کشاند به آنطرف. مردم با صورتهای همشکل و قدمهای یکنواخت، بیسر و صدا از خیابان میگذشتند. تنها صدایی که بگوش میرسید، غرش موتور ماشینهایی بود که پشت خط عابر پیاده منتظر بودند تا رنگ چراغ، سبز شود. آدمها با لباسهای رنگی، سفید، آبی، سیاه و… در هم میآمیختند. سیاه و سفید درصدش بیشتر بود..