بیلی دلش راضی نشد ماده گرگی را که در تله افتاده بود با یک گلوله خلاص کند و تصمیم گرفت حیوان را به زادگاهش در کوهستانهای مکزیک برگرداند. این نقطهی آغاز وسترن شبه فلسفی کورمک مک کارتی است که در آن با واقع گرایی جزیینگر خشونت و درنده خویی قانون شکنان و انسانهای شریر و مهربانی، بزرگواری و سخاوت بی دریغ آدمهای ساده و فرودست را توصیف میکند و لابلای انبوه رویدادهای تکان دهنده با خرده روایتهای تمثیل گونه به مقولههای هستی شناسانه و متافیزیک نیز میپردازد.