کتاب پیش رو در قالب دلنوشته و شعرهای بنده است که بر اساس واقعیت های زندگیم می باشد. خاطراتی از روزهای جنگ و داستان مردم مظلوم غرب کشور از جمله استان کرمانشاه.
خاطراتی از روزهای شیرین دهه ی شصت و ساختن بچه های آن روزها با حداقل های ممکن، و در این ساختن ها و کنار آمدن های از سر اجبار،لذتی بود به نام قناعت و در کنارش تلاش برای ساختن یک زندگی بهتر و پایان دادن به آنهمه محرومیت.
خاطراتی از نبود پدر و غصه های ۱۰ سال اسارتش،و برادری که مثل کوه پشتمان بود و هست.
خاطراتی از نداشته های زندگیم،از خواهری که مثل مادر دوستش داشتم اما دست تقدیر او و همسر و پسر چهار ساله اش را از لیست داشته هایمان حذف کرد و برایمان حسرتی شد بی پایان.و حاصل این تصادف مرگبار دختری شش ساله بود پر از جای خالی اینهمه نداشته.
خاطراتی از جنس نداشتن پدر و مرگ نابهنگامش بعد از تحمل آنهمه سال دوری.
خاطراتی از جنس بیماری عزیزی که روزها و شبهای زندگیم را پر کرده از رنج و پریشانی و در کنار این حجم از بغض و نگرانی، دلخوش و امیدوارم به وعده ی خداوند، اینکه بعد از هر سختی، آسانی هست.
زندگی لبریز است از نداشتن و نداشته هاست و ساختن با این نداشته ها اگر چه سخت است و دردناک اما چاره ای نیست جز پذیرش و تحملش.زیرا که مسیر حرکت زندگی پیش رونده است و رو به جلو.مسیری یکطرفه که دیگر هیچگاه به گذشته باز نخواهد گشت.گذشته هایی که به همان گذشته تعلق دارند و برای همیشه در خودشان می مانند، کز می کنند و مچاله می شوند.
نداشته ها هستند ، نه برای اینکه دلیلی باشند برای اشک هایت،هستند چون آمده اند که مسیر زندگیت را عوض کنند،آمده اند که تو در سایه ی آمدنشان آدمی بشوی متفاوت با گذشته،قوی، امیدوار و پر از اندیشه های نو.
و در پایان من زهرا دختر احمد آقا هستم. زنی که خوب میداند جنسیت دیگر حرف اول را نمی زند،و این را حداقل به خودش ثابت کرده،و امروز این زن ، در درست ترین جای زندگیش ایستاده،زنی از جنس خواستن و توانستن.