در این پادشاهی تبهکارانه تشخیص زنده از مرده کاری دشوار است. پیمانهای مخفیانه خاطرات وحشتناکی در پی دارند و سرزمین پژواکها، ایستگاهی برای مردگان، در دل آن جای گرفته است؛ ایستگاهی که به ندرت زندهای جرئت حضور در آن را دارد. کول که هنوز از ق درت خود دور افتاده است، باید قدم به سرزمین پژواکها بگذارد و برای نجات دوستانش به غرایزش اعتماد کند؛ در این مسیر حتی حاضر است همهچیز را از دست بدهد تا به تنها چیزی که شاید بتواند نجاتشان دهد دست یابد.