میخواستم واژهی عاشقانه باشم
در لبان سرخ
دخترکی
شکوفه آلوی زرد
کناره دیوار باغ
میان پرچینها جوانهای نورسته
و یا جامی مست در دستان کوزهگر باشم
گِل میشدم در جان ریشهها
میان انگشتان کودکی
ریز میشدم
کوچک و ناچیز
کنار ساحل دریا
قطرهی آبی
جاری میشدم
از لابهلای صخرهها
-بخشی از کتاب-